ردپای خونین جنبش 969 در کشتار مسلمانان میانمار


ی جنگ جهانی اول و بین سال های 1917 تا 1919 مطابق با 1296 تا 1298 شمسی دولت بریتانیا با ایجاد قحطی عمدی در ایران باعث مرگ 8 تا 11 میلیون ایرانی شد. برای امضاء طومار و پیوستن به کمپین روی گزینه ی امضای طومار در زیر کلیک کنید. اطلاعات بیشتر
بسم الله
روزنامه ی باستن گلوب ریپورتر در تاریخ هفتم دسامبر 1995 میلادی مطالبی را در ارتباط با کشتاری که توسط رژیم کمونیستی صورت گرفته است،تحت عنوان « مبادا که قربانیان کمونیسم را فراموش کنیم«1» ( و یا تقدیم به قربانیان کمونیسم ! مبادا که انها را فراموش کنیم !) » به قلم جف جیکوبی «2»، منتشر ساخت. در این نوشتار آمده است که در طول دوران رژیم های کمونیستی که از سال 1917 میلادی شروع شد ، بیش از 100 میلیون نفر کشته شدند.این کشتار تماما توسط پیروان مارکس جهود،افرادی نظیر لنین و تروتسکی جهود صورت گرفته است. اگر دوران نازی ( بین سال های 1933 تا 1945 میلادی ) ، برای 12 سال طول کشیده است،دوران شکنجه و کشتار و قتل عام رژیم های کمونیستی جهودان،بیش از 70 سال ادامه داشته است ( از سال 1917 آغاز شد و تا اوایل دهه 90 میلادی ادامه یافت ) .

دختركان يهودي ارتودكس فرقه لوطاهور



دوران قرون وسطی یکی از ظالمانه ترین مقاطع در تاریخ بشر بشمار میآید؛ دورانی که با خلاقیّت در شکنجه و ابزار شکنجه (به دلائل بسیار احمقانه) زیر نظر کلیسای مسیحی (که الآن داعی مهر و محبت و صلح است!!) شناخته میشود.







به گزارش فرهنگ نیوز: آنچه در این اینفو کلیپ در دسترس شما قرار گرفته، شرح مختصری از برخی جنایات ایالات متحده آمریکا علیه ملت ایران در طول 33 سال گذشته است که حضرت آیت الله خامنه ای به آن اشاره کرده اند و فرمودند: فهرست جنایات آمریکا نسبت به ملت ایران یک کتاب می شود.

تنها در نیمه دوم قرن بیستم ایالات متحده آمریکا حدود ۱۰۰ کودتای نظامی و براندازی حکومتها را طراحی و رهبری کرده است و دهها بار بطور مستقیم دست به اشغال نظامی کشورها زده است و یا آنها را تهدید به مداخله نظامی کرده است.








سایت اینترنتی روزنامه واشینگتن تایمز درخبری اعلام کرد: پارلمان
اروپا اعلام کرده است که مسئله سقط جنین به حقوق بشر ارتباطی ندارد . این
رای پارلمان اروپا که با 351 رای موافق در برابر 319 رای مخالف حاصل شد ،
با مخالفت بسیاری از فعالان حقوق بشری از جمله زنان مواجه شده است.




آنها به جای ساخت امور زیر بنایی در امور سوختی، آب رسانی، حمل و نقل ریلی و کشاورزی که میتواند به مردم کمک کند، تصمیم گرفتهاند که آنها را بکشند."شبکه پرس تيوي با لارنس فريمن، از نشريه بررسي اطلاعات اجرايي (Executive Intelligence Review) ساکن واشنگتن در مورد فقر و سوء تغذيه در سراسر جهان بويژه در آفريقا مصاحبهاي را ترتيب داده است.
Doctor Jim Garrow, philanthropist and worker for one of the largest non-profit organizations on the planet to save female children from slaughter in China. He has been featured on several media outlets throughout the world. Last Sunday, as a guest of Now the End Begins internet radio program however, he dropped a bombshell on the world. Dr. Garrow claims that up to a week ago he was covert CIA. To top it off on the program, he states he knows that President Obama ordered the hits that killed Tom Clancy and Andrew Breitbart!


روزنامه "گاردین" با استناد به یک سند سفارت نپال در دوحه گزارش داده است که فقط در یک فاصله زمانی تقریبا دو ماهه، یعنی از ژوئن تا اوت امسال، روی هم 44 کارگر نپالی در قطر جان خود را از دست دادهاند. علت مرگ بیش از نیمی از آنان سکته قلبی یا سانحه در محل کار ذکر شده است. سفارت هند در در قطر نیز اعلام کرده است که در پنج ماه نخست امسال 82 کارگر هندی در قطر جان خود را از دست دادهاند. به این ترتیب از سال 2010 تاکنون بیش از 700 کارگر هندی در قطر جان باختهاند.

حدود دو میلیون نفر از مردم ویتنام (علاوه بر هزاران سرباز آمریکایی) تحت تأثیر گازهای سمی قرار گرفتهاند. گزارشهای متعددی درباره میزان بالای عیوب مادرزادی در مناطق آلوده به عامل نارنجی ارائه شده و دولت ویتنام تخمین میزند که مواد شیمیایی مختلف، در بروز عیوب مادرزادی در نیممیلیون کودک مؤثر بوده است.
به
خیالشان خداوند آن ها را مامور مسلمان کردن مردم زمین کرده و باید به هر
وسیله ای حتی جگرخواری(!) و مثله کردن، این مسوولیت خطیر خود را به سرانجام
برسانند.























راه دانشجو:
كميته حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام كرد: دولت استراليا با بازداشت ۴۶
پناهجوي اهل سريلانكا، ميانمار و كويت به مدت بيش از ۲ سال و خودداري از
ارايه روايد به آنها، قوانين حقوق بشر را نقض كرده است.
اسکاتلندیارد (پلیس انگلیس) از به دست آوردن اطلاعاتی جدید در مورد مرگ همسر سابق ولیعهد این کشور که در سال 1997 به طرز مشکوکی کشته شد خبر داد.
به گزارش مهر به نقل از ایریش ایندیپندنت، اسکاتلندیارد قصد آغاز تحقیقاتی جدید در مورد پرونده مرگ "پرنسس دایانا" و "دودی الفاید" نامزد ثروتمند عرب او را دارد.
بر اساس اسناد جدید گویا یکی از اعضای ارتش انگلیس اقدام به قتل دایانا و نامزدش کرده است. این اطلاعات جدید بر اساس صحبت هایی که بستگان این نظامی انگلیسی ایراد کرده اند به دست آمده است. بستگان این نظامی انگلیس عنوان داشته اند که فرد مورد نظر در سال های گذشته در صحبت های خود به قتل پرنسس دایانا اشاره کرده است.
دایانا و نامزد او در تاریخ 31 آگوست سال 1997 در یک سانحه رانندگی در پاریس کشته شدند، اما علت اصلی این حادثه تصادف هنوز مشخص نیست و فرضیه های مختلفی در مورد مرگ دایانا وجود دارد.

خبرنگار شبکه العالم روز یکشنبه به نقل از منبع خاصی در حلب گزارش داد، یک
دیپلمات انگلیسی تأکید کرده که دو اسقف ربوده شده در حلب، هنوز زنده هستند
و داخل خاک ترکیه نگهداری میشوند.
خبرنگار العالم گفت، این دیپلمات انگلیسی اطلاعات خود را در این زمینه از
"چارلی دنت" از اعضای کنگره آمریکا به دست آورده. وی گفته است که این دو
اسقف تحت نظر گروههای مسلح وابسته به شورای استانبول و اخوان المسلمین
هستند.
به گفته این منبع، هدف از این اقدام اجرای طرح ترکیه در انتصاب "یوسف چیتین" اسقف استانبول به جای "زکا عیواص" است.
عناصر مسلح حدود 4 ماه قبل نزدیک شهر حلب "بولس الیازجی" و "یوحنا ابراهیم" را ربوده و راننده این دو اسقف را کشتند.


به گزارش شيعه آنلاين، اخبار رسيده از دمشق پايتخت سوريه حاکي از آن است
که تعدادي از تروريست هاي تکفيري بازداشت شده اعتراف کردند که به کودکان
شهر ادلب و ديگر شهرهاي شمالي سوريه تجاوز کرده اند.
يکي از اين تروريست ها که "غ – ص" نام دارد و از کشور عربستان سعودي بوده، در ادامه اين اعترافات گفت: از کار خود پشيمان هستم. بنده و ديگر افراد همراهم، با 9 کودک ارتباط جنسي نامشروع برقرار کرديم.
وي در ادامه افزود: زناني هم در ميان ما بودند که براي "جهاد نکاح" در اختيار ما بودند اما بنده و ديگر افراد همراهم بجاي برقراري ارتباط با اين زنان، به کودکان تجاوز کرديم.
اين تروريست مسلح همچنين گفت: "أبو أسامه التونسي" يکي از فرماندهان نظامي مستقر در ادلب بود با اين کار مخالف بود اما کار از کار گذشته بود و محل استقرار ما تغيير کرد و ديگر او را نديديم تا اينکه بازداشت شديم. ما 5 عربستاني، دو کويتي و يک تونسي بوديم.
او در پايان افزود: شايد بتوان گفت يکي از عوامل عدم موفقيت گروه هاي مسلح در مقابل حکومت سوريه، درگير شدن با مسائل جنسي بوده است.

ما از زمان دوران استعماری و حتی دوران پیش از استعمار در امریکا با پدیده نژادپرستی روبرو بودیم. صدها سال اندیشه برتری نژاد سفید بر دیگر نژادها در امریکا وجود داشته است. اولین کسانی که بر اساس این اندیشه نابود شدند امریکاییهای بومی بودند. مردم رنگین پوست با نسل کشی روبرو شدند."












































جام فرهنگی: یک مرد آمریکایی اقدام به گروگانگیری از خانواده اش کرد.
چندین پلیس و مذاکرهکننده متخصص در شرایط بحرانی در «ترنتون»، ایالت «نیوجرسی» آمریکا تمامی تلاش خود را به کار گرفته اند تا فرد گروگانگیر را ترغیب کنند که خود را به پلیس تسلیم کند زیرا به اعتقاد پلیس این مرد مسلح همسر و دستکم یکی از فرزندان خود را کشته است.
پلیس نیوجرسی ادامه داده است که هنوز دو فرزند دیگر فرد گروگانگیر بعنوان گروگان در دست پدرشان اسیر هستند.
طبق گزارش یک وبسایت خبری به آدرس nj.com، ارتش کوچکی از پلیس خانه فرد گروگانگیر در «ترنتون جنوبی» را محاصره کردهاند.
بر اساس این گزارش، مأموران پلیس حدود ساعت 15:30 پس از دریافت گزارش یک گروگانگیری به محل حادثه اعزام شدند و جسد یک زن متلاشی شده را پیدا کردند. فرد گروگانگیر پس از آن یک اسلحه بیرون آورد و به پلیس اشاره کرد که فرزندان خود را نیز به گروگان گرفته است.
همسایگان به رسانههای محلی گزارش کردند که زوج مذکور دو ماه پیش به محله ترنتون آمدهاند و 4 فرزند دارند و گزارشها نشان میدهد که یکی از کودکان به دست پدرش کشته شده و بقیه آنها زنده هستند.
گروگانگیری همچنان ادامه دارد.
منبع: فارس به نقل از شبکه راشاتودی
از سوی دیگر، کشورهای غربی همواره مدعی حقوق بشر، استیفای حقوق مردم، رسیدگی به مشکلات جامعه و ادعاهایی از این سنخ را به راحتی بر زبان جاری می کنند اما وقتی بررسی دقیق تری انجام می شود، معضلاتی به چشم می خورد که واقعیت فرهنگ غربی را به درستی و بدون هیچ ادعا و دروغی نشان می دهد.
یکی از معضلات جوامع غربی، عدم توجه مسوولین نظام سلامتی به سلامت بیماران است به نحوی که هر از چندگاهی خبری از رسوایی جدید و خاصی از بیمارستان های انگلیس در رسانه ها منتشر می شود.

انگلستان در میان کشورهای اروپایی، در صدر جدول رسوایی های بیمارستانی قرار دارد و این رسوایی تا حدی پیش رفته است که دولت و پارلمان این کشور را وادار به عذرخواهی از مردم و بازماندگان مقتولین در بیمارستان کرده است.
آنچه بررسی رسوایی در نظام سلامتی انگلستان را با اهمیت جلوه می دهد، قتل و آدمکشی در بیمارستان هایی است که به عنوان مکان های دولتی به مردم سرویس می دهند و شمار رفت و آمد در این بیمارستان بیش از مکان های خصوصی است.
ان اچ اس، چهارمین کارفرمای جهان با رسوایی های فراوان
سرویس بهداشت ملی انگلیس با نام اختصاری "NHS"[1] یکی از بزرگترین نهادهای عمومی در کشور انگلستان است که بعد از جنگ جهانی دوم و با حمایت حزب کارگر تاسیس شده است، این نهاد به عنوان یک مرکز عمومی وظیفه رسیدگی به بهداشت و درمان مردم در انگلیس را دارد و با کمترین هزینه می بایست سرویس های بهداشتی را به شهروندان انگلیسی ارائه کند.[2]
در کنار تمامی خدمات ارائه شده در ان اچ اس و با وجود تمامی پیشرفت های پزشکی در این بیمارستان ها، رسوایی های مختلف و متنوع از ان اچ اس و بیمارستان های تحت نظر آنف بی اعتمادی گسترده ای را در این کشور بوجود آورده است به حدی که "دیوید کامرون" نخست وزیر دولت ائتلافی برای رسوایی جدید بیمارستان استافورد از مردم انگلیس به صورت رسمی عذر خواهی کرد.[3]

کامرون در عذرخواهی خود با اشاره به رسوایی بیمارستان استافورد می گوید: در این رسوایی که باعث کشته شدن 1200 نفر شده است، تمامی کسانی که مقصر بوده اند اعم از دکتر و پرستار باید مجازات شوند و هیئت پزشکی باید به این سوال پاسخ دهد که چرا پرستاران و دکترها در این رسوایی دخیل بوده اند.[4]
آنچه از میان اظهارات کامرون می توان نتیجه گرفت، وجود فساد و بی اخلاقی در درون کادر پزشکی انگلستان است که سبب بی تفاوتی نسبت به سلامت و جان بیماران می شود، انچه در ادامه به آن پرداخته می شود، عمیق تر شدن در مصادیق رسوایی های ان اچ اس خواهد بود.
رسوایی بیمارستان قلب بریستول، بیدقتی و ناتوانی کادر پزشکی و مرگ دهها کودک
کمیته عمومی پزشکی در انگلستان، در سال 1998 رسیدگی به پرونده 3 دکتر جراح در بیمارستان قلب بریستول را کلید زد و در این تحقیق، این 3 دکتر بواسطه عمل های ناقص و غیر اصولی در این بیمارستان، مرگ 30 کودک بیمار در بیمارستان بریستول را رقم زدند.[5]
آنچه در تحقیقات کمیته قضاوت منتشر شده است، جراحی کودکان توسط پزشکانی است که با توجه به بالا بودن میزان مرگ و میر آنها در عمل جراحی و با وجود هشدار به انها مبنی بر عمل جراحی مجدد، اقدام به عمل جراحی کرده اند، از سوی دیگر، مدیر اجرایی بیمارستان نه تنها به وظیفه خود عمل نکرده است بلکه در استخدام کادر مجرب پزشکی و پرستاری هم کوتاهی کرده است به حدی که بنابر اظهارات والدین یکی از قربانیان، با وجود زنگ هشدار برای وخیم بودن حال بیمار، پرستارهای بیمارستان هیچ توجهی به وضعیت بیمار نداشتند.

رسوایی بریستول در سال 1998 موج عظیمی از خشم عمومی را به همراه داشته است و تحقیقات گسترده تری بعد از انتشار اخبار اولیه انجام شده است.
در روند تحقیقات درباره رسوایی بریستول زیر نظر پرفسور "یان کندی" آمده است: اگرچه مرکز قلب بریستول با آرزوهای فراوان برای بهبود و گسترش در زمینه های پزشکی بوجود امد، اما در ادامه این آرزو شکست خورد و این بیمارستان به سمتی حرکت کرد که میزان مرگ و میر کودکان زیر یکسالش در عمل قلب باز بین سال های 1994 تا 1998، بیش از دو برابر آمار مرگ و میر، در کل انگلستان بوده است.
در این گزارش همچنین امده است، بیمارستان قلب بریستول محلی برای ارائه خدماتی خارج از توان بیمارستان های دیگر انگلیس بود اما عدم نظارت و مدیریت درست، آدمکشیهای فراوان شده است. [6]
"جیمز ویشارت" مدیر سابق بیمارستان بریستول در مصاحبه با خبرنگاران می گوید: اگرچه کودکان در زمان مدیریت من مرده ان ولی من به خودم اعتماد دارم و می دانم که بهترین تصمیم را در آن زمان گرفته ام، من ادعایی مبنی بر کامل بودن ندارم ولی می توان از تصمیمات خودم در آن زمان دفاع کنم.[7]
مطبوعات نام بیمارستان قلب کودکان بریستول را به نام "بیمارستان قلب کودکان مرده" تغییر دادند.

رسوایی بیمارستان آلدر هی، دزدی اجزای بدن کودکان بدون اجازه خانواده
نگه داشتن 400 جنین در بیمارستان، دزدیدن اجزای بدن کودکان مرده همچون قلب، کلیه و ... بدون اجازه والدین در بیمارستان کودکان آلدر هی بین سال های 1996 تا 1998، یکی دیگر از رسوایی های NHS است.[8] تا قبل از فشار افکار عمومی مبنی بر رسیدگی به وضعیت بیمارستان های تحت نظر NHS، کسی از دزدی اعضای بدن کودکان مرده بدون اجازه والدین آنها اطلاعی نداشت.[9]
مادر یکی از کودکانی که در بیمارستان قلب بریستول در سال 1992 از دنیا رفته بود، بعد از مطلع شدن از بالا بودن امار مرگ و میر بیماران قلبی بریستول و شکایت عمومی علیه بیمارستان، تقاضای پرونده پزشکی "سامانتا ریچارد" دختر خردسال خود را می کند و در توضیحات پرونده پزشکی سامنتا، با توضیحات پزشکی که جسد دخترش را کالبد شکافی کرده برخورد می کند، در این اظهارات پزشک عنوان کرده است که بعد از کالبدشکافی، قلب سامنتا را در مخزن نگه داشته استف در صورتی که والیدن سامنتا نه تنها اجازه کالبد شکافی نداده بودند، اجازه برداشتن قلب دختر خود را هم صادر نکرده بودند.[10]

مسوولان بیمارستان بریستول بعد از اطلاع والدین سامنتا از خبر نگه داشتن قلب دخترشان، بلافاصله قلب سامنتا را به خانواده اش تحویل دادن ولی مادر سامنتا، به صورت آرام تحقیقات خود درباره اقدامات انجام شده در بیمارستان بریستول را ادامه داد و این تحقیقات سبب درخواست افکار عمومی برای رسیدگی به اقدامات بیمارستان بریستول در نگه داشتن اعضای بدن کودکان کشته شده، تبدیل شد.[11]
در حین تحقیقات، مسوولین با مسائل جدیدی در دیگر بیمارستان های انگلیس مواجه شدند، نگه داشتن اعضای بدن کودکان مرده به دنیا آمده، کودکان سقط شده و کودکان از دنیا رفته در عمل های جراحی، آن هم در بیمارستان کودکان آلدر هی.

در گزارشی در سال 2001 اعلام شد که به غیر از بیمارستان آلدر هی، 210 بیمارستان تحت نظر NHS، در حدود 104 هزار قطعه از اعضای بدن کودکان و جنین های سقط شده را بدون اجازه والیدن آنها نگهدار ی کرده است.[12]
رسوایی بیمارستان استافورد، کشتن بیماران تا عذرخواهی دو نخست وزیر
یکی دیگر از رسوایی های بوجود آمده در بیمارستان های تحت مدیریت NHS، رسوایی بزرگ بیمارستان استافورد است، مسئله ای که سبب عذرخواهی دو نخست وزیر شد.
بعد از شروع تحقیقات کمیسیون نظارت بهداشت در انگلیس درباره بالا بودن آمار مرگ و میر بیماران در اورژانش بیمارستان استافورد، نتایج حاکی از عدم مدیریت مناسب کادر پزشکی درباره بیماران بوده است؛ بر اساس یک تحقیق و بررسی دوساله، مشخص شد که چگونه پرستاران و پزشکان از سوی مدیران تحت فشار بودند تا اهداف و مقاصد آنها را حتی به قیمت مرگ بیماران، تأمین کنند.

پزشکان باید تحت هر شرایطی، تمام بیماران را ظرف مدت چهار ساعت از واحد "تصادفات و اورژانس" مرخص می کردند. بیماران آسیب پذیر، تشنه، گرسنه و در ملحفه های کثیف رها میشدند؛ پرستاران عنوان میکردند که اگر آنها مقاصد مدیران را برآورده نمیکردند، تنبیه میشدند و واحد "تصادفات و اورژانس" تعطیل میشد، و همه آنها کارشان را از دست می دادند.[13]
انداختن نوزاد 6 روزه در آب جوش
خانم "وارد" درباره عدم توجه پرستاران و پزشکان استافورد می گوید: چند روز بعد از زایمان، دو پرستار مامایی برای گرفتن تست خون به منزل من آمدن و به درخواست یکی از پرستاران، آب جوش آماده کردم ولی پرستار قبل از اینکه پاشنه پای دختر من را برای تست " فیبروز سیستیک" وارد آب جوش کند، نه از من درباره میزان دمای آب سوال کرد و نه شخصا دمای آب را کنترل کرد و قبل از اینکه من به آنها اعلام کنم آب جوش است، پای کتی را وارد آب جوش کرد.

من در طبقه دوم بودم که صدای ناله کتی را شنیدم و وقتی که خودم را به طبقه اول رساندم، با صحنه ای مواجه شدم که تا به حال ندیده بودم، پای نوزاد شش روزه به طور کامل سوخته بود.
وی میگوید: من از آینده کتی نگرانم و نمیدانم در آینده میتواند مانند افراد معمولی راه برود یا نه.[14]

بیمارستان های NHS و تجاوز سازمان یافته به کودکان
در سپتامبر و اکتبر 2012، یعنی تقریبا یک سال پس از مرگ جیمی ساویل، ستاره مشهور اجرای برنامه های تلویزیونیBBC ، اتهاماتی مبنی بر اینکه این مجری معروف نوجوانان کم و سن سال و همچنین زنان بالغ را تحت سوءاستفاده جنسی قرار داده است در رسانهها منتشر شدند. تا 11 اکتبر 2012، شکایاتی در 13 مقر پلیس انگلستان مطرح شدند و بدین ترتیب تحقیقاتی در مورد گذشته ساویل و آنچه در بی بی سی اتفاق افتاده آغاز شد. بیش از هزار نفر با مراجعه به دفاتر پلیس اعلام کردند که در دوران کودکی خود توسط ساویل به آنها تجاوز شده است. دستگیری ها گسترش پیدا کرد و ده نفر از هنرمندان و مجریان BBCدستگیر شده اند. پرونده همچنان مفتوح است.

در کنار رسوایی های اخلاقی ساویل، پرونده ای به چشم می خورد که مربوط به 3 بیمارستان تحت نظارت NHS است، بیمارستان هایی که ساویل در آنها رفت امد داشته است و در 6 دهه به حدود 60 نفر اعم از کودک و زن تجاوز کرده است و در هیچکدام از بیمارستان های هیچ منعی برای اقدامات ساویل وجود نداشته است.[15]


اخیرا خبری دررسانه های آمریکایی منتشر شده که نشان می دهد آزمایش اکسیژن در 23 بیمارستان در ایالت های مختلف بروی 1300نوزاد ناقص در بینسال های 2004 تا 2009بدنیا آمده اند صورت گرفته است تا دانشمندان بفهمند مقدار اکسیژن مورد نیاز این نوزادان چه میزان است.در این آزمایش ها نیمی از نوزادان میزان کمی اکسیژن دریافت کرده اند و نیمی دیگر میزان زیاد دریافت کرده اند.این آزمایش برای نوزاد بسیار خطرناک بوده و افزایش یا کاهش اکسیژن مورد نیاز نوزاد موجب نابینایی ویا مرگ نوزاد می شود.این قضیه به وضوح نشان می دهد حقوق بشردر آمریکا یک ژست سیاسی و شعاری است.
تهيه شده در واحد مانيتورينگ مستضعفين MOSTAZAFIN.TV

آنچه در اين نگارش به دنبال تبيين و گزارش آن هستيم، نقض آشكار حقوق بشر در كشور انگلستان است، كشوري كه به تبعيض نژادي معروف است و دائما اخباري مبني بر جنايت هاي پليس انگليس عليه شهروندان مسلمان و آسيايي در خبرگزاري هاي مختلف مخابره مي شود.
آنچه سبب نگارش اين گزارش شده است، ورود حكومت بريتانيا در دايره تبعيض نژادي و نقض حقوق بشر با ابزار لغو تابعيت است، ابزاري كه سبب مي شود دولت "ديويد كامرون" نخست وزير انگليس، عليه شهروندان انگليسي به راحتي اقامه دعوا كند و با برچسب هايي همچون مسلمان بودن، ارتباط با گروه هاي نظامي، ارتباط با گروه هاي تروريستي و يا عدم همكاري با سازمان هاي اطلاعاتي حاكميت اشخاص را لغو كرده و حكم قتل آنها را صادر كند.

ورود حكومت بريتانيا در دايره تبعيض نژادي و نقض حقوق بشر با ابزار لغو تابعيت
جنگ پنهان دولت ائتلافي انگليس عليه شهروندان انگليسي
بنابر گزارش اداره روزنامه نگاري تحقيقي[1]، از زمان روي كار آمدن دولت ائتلافي ديويد كامرون، مقابله با شهروندان اين كشور به خصوص شهروندان مسلمان و عرب در انگليس سرعت بيشتري به خود گرفته است و دولت براي خارج شدن از فشارهاي داخلي و بين المللي و بواسطه استفاده از قوانين حكومتي، اقدام به خارج كردن مخالفين خود از صحنه زندگي شهروندي كرده است.[2]
بر اساس قوانيني كه در سال 2002 تصويب شده است، وزارت كشور بريتانيا قادر است تابعيت انگليسي افرادي كه داراي تابعيت مضاعف هستند را، در صورتي كه عمل بسيار خطرناكي عليه انگليس انجام دهند، حذف كند؛ آنچه در اين وسط مهم است، تعداد و نحوه استفاده دولت هاي قبل از دولت كامرون از قانون سلب تابعيت است؛ بر اساس آمار منتشر شده، از زمان تصويب اين قانون تا قبل از دولت ائتلافي تنها چهار مورد اخذ تابعيت در انگليس انجام شده است و در دولت ائتلافي از سال 2010 تا به حال، 16 مورد سلب تابعيت گزارش شده است و افرادي كه سلب تابعيت شده اند از شنيدن دليل يا دلايل حذف تابعيت هم محروم بوده اند.[3]

از زمان روي كار آمدن دولت ائتلافي ديويد كامرون، مقابله با شهروندان اين كشور به خصوص شهروندان
مسلمان و عرب در انگليس سرعت بيشتري به خود گرفته است
خانم ترزا مِي، مدير پروژه سلب تابعيت در انگليس
"ترزا مِي" وزير كشور انگليس، عملا مدير اجرايي عقايد افراطي ديويد كامرون است، وي بدون هيچ گونه دليلي مبني بر مخاطره جدي افراد عليه امنيت انگليس و بدون هشدار قبلي به افراد، حكم سلب تابعيت انگليسي را صادر كرده و سبب فروپاشي بسياري از خانوادههاي انگليسي شده است؛ مطبوعات انگليسي درباره ترزا اعلام كرده اند كه وي مسوول برده داري مدرن در انگليس است و بايد پاسخگو باشد كه چرا در انگلستان قرن 21، اقدامات و اتفاقاتي مي افتد كه قرن هاي پيش به عنوان سياه ترين بخش تاريخ به حساب مي آيد[4]

"ترزا مِي" وزير كشور انگليس، عملا مدير اجرايي عقايد افراطي ديويد كامرون است
از سوي ديگر، ديدويد كامرون در كنفرانس امنيتي مونيخ در سال 20پ11 درباره اسلام و مسلمانان مي گويد: لازمه "ليبراليسم عضلاني"[5] جنگ با مسلمين افراطي رشد يافته در داخل انگليس است و در آينده اي نزديك براي محافظت انگلستان از تهديدات و خطرات مسلمين، محروميت گسترده از تابعيت روشي براي مقابله با اسلام است، اگر اسلام يا بخش هاي افراطي آن، به عنوان يك تهديد براي حكومت ظاهر شود، ارتباط ميان انگليس و مسلمانان ادامه پيدا نخواهد كرد.[6]

تابعيت چيست و چگونه حاصل مي شود؟
تابعیت "nationality" در لغت به معنای تعلّق یك شیء به شیء دیگر میباشد[7] و در اصطلاح حقوقی عبارت است از یك رابطۀ سیاسی، حقوقی و معنوی كه فردی را به دولتی ""state معین مرتبط میسازد.
تابعیت یك رابطه سیاسی است، زیرا از حاكمیت دولت ناشی میشود و این دولت است كه تعیین میكند چه افرادی تبعه او هستند و یا برای داشتن تابعیت آن دولت، چه شرایطی باید موجود باشد. به همین علت است كه در بعضی از كشورها مقررات راجع به تابعیت را در قوانین اساسی ذكر میكنند.
در واقع تابعیت وضع سیاسی فرد را با التزام وفاداری وی به داشتن اعتقاد خالصانه و اطاعت از قوانین دولت برقرار میكند، این وفاداری و اطاعت در مقابل حمایتی است كه دولت از فرد میكند. تابعیت یك رابطه حقوقی است زیرا دارای اثرات حقوقی، در نظام بین المللی و نظام داخلی است، در نظام بین المللی اتباع یك كشور از حمایت سیاسی دولت خود در خارج و نیز از حمایت بلكه قواعد پذیرفته نشده ما بین دولت خود و دول دیگر (مثل عهدنامهها) برخوردارند.
در نظام داخلی نیز تبعه از طرفی دارای حقوق سیاسی، مثل حق رأی میباشد و از طرفی دیگر از كلیۀ حقوقی كه توسط قوانین مدنی و تجاری وضع شده برخوردار است.
تابعيت در انگليس چگونه تحصيل مي شود؟
با توجه به حقوق بين الملل و همچنين قوانين داخلي كشورها، تحصيل تابعيت يا از طريق خون بدست مي آيد و يا از طريق خاك، به تعبير ديگر، اگر يكي از والدين داراي تابعيت انگليسي باشد، فرزند انها نيز از تابعيت انگليسي برخوردار مي شود ودر حالت تحصيل تابعيت از طريق خاك، تولد شخص در كشور انگليس يا سرزمين هاي تحت حاكميت انگليس بنابر شرايطي كه وزارت كشور انگليس اعلام كرده است، موجب اخذ تابعيت انگليسي خواهد شد.
يكي از شرايط اخذ تابعيت انگليسي بواسطه تولد بعد از تاريخ يكم ژانويه 1983، دارا بودن تابعيت انگليسي توسط يكي از والدين و يا زندگي والدين در انگليس به صورت قانوني در زمان تولد فرزند است.[8]

وزارت كشور بريتانيا بدون سند و مدرك 16 نفر از شهروندان خود را سلب تابعيت كرده است
اكثريت افرادي كه توسط وزارت كشور انگليس سلب تابعيت شده اند، به صورت قانوني شهروند اين كشور محسوب مي شدند و وزارت كشور بريتانيا بدون سند و مدرك 16 نفر از شهروندان خود را سلب تابعيت كرده است.[9]
عدم همكاري با سازمان اطلاعاتي انگليس، دليلي براي سلب تابعيت
يكي از افرادي كه توسط وزارت كشور بريتانيا بدون هيچ سابقه و اعلام قبلي سلب تابعيت شده است، جواني 23 ساله به نام"مهدي هاشي" است، مهدي در سن 5 سالگي همراه پدر و مادر خود براي زندگي وارد انگلستان شد و بعد از مدتي بواسطه اخذ تابعيت انگليسي، بر اساس قانون اساسي سومالي، از تابعيت سومالي خود خارج شد و تنها تابعيت انگليسي داشته است.
وي در سال 2009 شكايتي عليه ماموران "MI5" انگليس داشته است و در دادخواست خود اورده است: ماموران MI5 بعد از بازگشت من از سومالي در سال 2009 به عنوان يك فرد مشكوك و متهم به خرابكاري از من بازجويي به عمل آوردند و در انتهاي بازجويي اعلام كردند كه اگر من به عنوان جاسوس MI5 در جامعه مسلمين انگلستان با آنها همكاري كنم، من را به عنوان فرد بي گناه و غير مشكوك در نظر مي گيرند.[10]
پدر و مادر مهدي اعلام كردند در سفر سال گذشته وي به جيبوتي براي ديدار مادربزرگ و بستگانش توسط نيروهاي آمريكايي دستگير شده است و هيچ اطلاعاتي از وي نداريم.

عدم همکاری با سازمان MI5، دلیلی برای سلب تابعیت مهدي هاشي
خانواده مهدي مي گويند: هم زمان با سفر وي به جيبوتي، نامه اي از سوي وزارت كشور مبني بر اينكه پسر ما به دليل همكاري با گروه هاي افراطي اسلامي و خطر بزرگي كه براي انگلستان به شمار مي آيد، از تمام حقوق شهروندي و تابعيت انگلستاني محروم شده است و حق بازگشت به كشور را ندارد.[11]
والدين مهدي اعلام كرده اند كه وزير كشور خانم ترزا مي هيچ سند و مدركي دال بر اتهام وي ارائه نكرده اند و بدون هيچ هشدار و سابقه اي اقدام به سلب تابعيت كرده اند در حالي كه سلب تابعيت تنها براي افرادي است كه داراي تابعيت دوگانه باشند در حالي كه مهدي فقط تابعيت انگلستاني داشته است و با اين اقدام وزارت كشور عملا وي به عنوان يك فرد بي هويت شناخته مي شود و اين خلاف مقررات داخلي انگلستان و قواعد بين الملل است.

در جديدترين اطلاعات بدست آمده توسط وكلاي مهدي، وي از جيبوتي به آمريكا منتقل شده است تا در دادگاه نيويورك به عنوان متهم به تروريسم محاكمه شود، از سوي ديگر يكي از هم سلولي هاي مهدي به خانواده وي اعلام كرده است كه مهدي تحت شكنجه و اعمال خلاف اخلاق گرفته است و امريكايي ها وي را مجبور كرده اند تا اقرار نامه اي مبني بر همكاري با گروه هاي تروريستي را امضا كند.[12]
سلب تابعيت توسط دولت انگلستان و كشته شدن توسط ارتش آمريكا
يكي ديگراز افرادي كه بواسطه پروژه سلب تابعيت در انگلستان، از حقوق شهروندي و حتي حق زندگي محروم شد، "محمد سكر" است، جواني كه در كشور انگلستان به دنيا آمده بود ولي به دليل توافق مخفي ميان انگلستان و آمريكا، قرباني سياست هاي ديويد كامرون و ترزا مي شد هاست.
بنابر اظهارات پدر و مادر محمد، وي به عير از پاسپورت انگليسي هيچ پاسپورت ديگري نداشت اگرچه به صورت بالقوه داراي تابعيت مضاعف بود اما در واقعيت محمد تنها تابعيت انگلستاني داشته است.[13]
پدر محمد در مصاحبه با خبرنگار اداره خبرنگاران تحقيقي مي گويد: خانم ترزا مي وزير كشور به ما مي گويد محمد وارد يكي از گروه هاي افراطي و تروريستي شده است ولي هيچ مدرك و سندي به ما ارائه نكرده اند، چگونه محمد وارد گروه هاي تروريستي شده و عمليات هاي تروريستي انجام داده است در حاليكه وي هميشه در انگلستان اقامت داشت و به زندگي عادي خود ادامه مي داد.[14]

مادر محمد مي گويد: از زماني كه محمد با دوست خود براي سفر زيارتي به عربستان رفت و بعد از آن براي ديدار دوستان به دبي و مصر سفر كرد، همواره مورد بازخواست و بازجويي پليس ويژه انگليس بود و آنقدر به محمد و دوستش فشار آوردند كه هر دو براي ادامه زندگي به خارج از انگلستان رفتند و بعد از مدتي محمد در تماس تلفني اعلام كرد كه در كشور سومالي زندگي ميكند زيرا دوست پسرم همسر سوماليايي داشت و نامزد محمد هم اهل همين كشور بود، ولي بعد از مدتي نامه اي از سوي وزارت كشور دريافت كرديم كه محمد و دوستش به دليل قرار گرفتن در گروه هاي تروريستي از حق شهروندي محروم شده اند و بلافاصله بعد از سلب تابعيت خبر كشته شدن محمد و دوستش را به ما اعلام كردند[15]، آنها با هواپيما بدون سرنشين آمريكايي كشته شده اند.[16]
براي تمامي قرباني ها از قبل برنامه ريزي شده است
بنابر مدارك موجود و اخبار منتشر شده توسط رسانه ها به خصوص اداره روزنامه نگاري تحقيقي، سلب تابعيت، حد نهايي تحريم هايي است كه ممكن است عليه شهروندان اعمال شود و دولت كامرون بيش از حد از ان استفاده كرده است.
از سوس ديگر، بنابر استدلال ها و شواهد كافي، تمامي سلب تابعيت ها زماني اتفاق افتاده كه افراد مورد نظر خارج از كشور انگلستان اقامت داشته اند و با اين اقدام تمامي حقوق آنها پايمال شده و شخص مذكور هيچ شانسي براي دفاع خود نداشته است.
به بيان ديگر، وزارت كشور و سرويس هاي اطلاعاتي منتظر خروج فرد از انگلستان بوده اند و بعد از خروج، حكم سلب تابعيت را اعلام مي كردند يعني از قبل، براي صدرو و اجراي حكم برنامه ريزي شده است[17].
هشداري براي سازمان هاي حقوق بشر
با توجه به امار منتشر شده در كشور انگلستان و همچنين با توجه به ميزان تابعيت هاي دوگانه در اين كشور، به نظر مي رسد نسل دوم و سوم تابعيت هاي غير اصلي در انگليس همچون مهدي هاشي و محمد سكر كه تقريبا هزاران نفر را شامل مي شوند، در خطر سلب تابعيت توسط وزارت كشور انگلستان هستند و اين وزارتخانه با سو استفاده از قدرت خود و بدون پاسخگويي به دادگاه و مردم، مي تواند تابعيت هر شخص ولو اينكه در انگلستان هم متولد شده باشند را بدون هيچ سو سابقه و جرمي، ملغي اعلام كند.
سازمان هاي حقوق بشر مي بايست از دولت كامرون و حاكميت انگلستان بپرسند كه بر اساس كدامين حق، حقوق شهروندي افراد را از آنها سلب مي كنند.
منابع و مآخذ
به گزارش فرهنگ نیوز، شبكههای اجتماعی و سایتهای اینترنتی در عربستان با انتشار عكسی از برخورد نژادپرستانه یك شهروند با خدمتكار آسیایی خود، جنجال جدیدی را به راه انداختند.

در این عكس، شهروند سعودی خدمتكار آسیایی خود را در كنار اسباب و لوازم در انتهای خودرو نشانده است.
سازمانهای
مدافع حقوق بشر تا كنون بارها در گزارشهایی از برخوردهای خشونت آمیز و
نژادپرستانه با اتباع خارجی در عربستان و نقض حقوق آنها، و بی احترامی به
كارگران و به ویژه خدمتكاران زن انتقاد كرده اند.




جای تعجب نیست که سازمان ملل و سازمانهایی مانند دیوان بین المللی دادگستری علیه امریکا و همدستان این کشور کاری از پیش نبردهاند. اینگونه به نظر میرسد که در دوران جنگ علیه ترور، هیچ قانون یا سازمانی قادر نیست که تجاوزگری امریکا را محدود کند."

سايت بيزينس ويک؛ طي گزارشي درمورد منع مصرف گوشت اسب نوشت؛ در دوران باستان، مردم قاره سبز بدون توجه به اصول و قواعد شرعي و انساني، گوشت اسب را مانند ساير مواد موجود در آن زمان استفاده ميکردند، اما در قرن هشتم پاپ "گرگوري سوم" (Gregory III) خوردن گوشت اسب را از آيين بت پرستي نام برد و آن را مغاير با اصول شرعي و انساني برشمرد.
ولي با اين وجود، در حال حاضر گوشت اسب همچنان در منوي رستورانهاي اروپا وجود دارد و مردم سالانه حدود 80 هزار تن، از اين گوشت شيرين مزه، ترد و کم چرب را مصرف ميکنند.
وجود داروي "فنيل بوتازون" در گوشت اسب

براساس گزارش ديلي ميل؛ با توجه به آزمايشات انجام شده بر روي گوشت اسب که توسط "اداره استاندارد غذاي انگليس" (FSA) صورت گرفت، مشخص شد که نوعي ماده دارويي در گوشتهاي صادراتي وجود داشت.
براساس اين گزارش، اسبهايي که در کشتارگاه ناشناسي در انگليس سلاخي شدند، طي آزمايشاتي مشخص شد که نوعي داروي ضد التهاب به نام "فنيل بوتازون" (Phenylbutazone) در گوشت آنها وجود داشت؛ اما نکته قابل توجه اين است که نتايج آزمايشات زماني منتشر شد که مقادير زيادي از گوشتهاي بسته بندي شده به سراسر اروپا صادر شد و مردم زيادي در رستورانها و مدارس آنها را تناول کردند.

فنيل بوتازون دارويي است که براي درمان بيماري حيوانات از آن استفاده مي شود، بنابراين ميتوان اين نتيجه را گرفت که اسبها دچار نوعي بيماري بودند که اين دارو براي درمان آنها مورد استفاده قرار گرفته است.
"ماري کريف" (Mary Creagh) سخنگوي حزب کارگر و يکي از نمايندگان مجلس انگليس، که از ابتدا در بطن ماجرا حضور داشت، در اين باره گفت: انتظار ميرود که در هفتههاي آتي ابعاد تازه و گستردهتري از اين رسوايي افشا شود.

رسوايي فروش گوشت اسب بجاي گوشت گاو
به گزارش ديلي ميل؛ علاوه بر وجود ماده ذکر شده در گوشت اسب، رسوايي ديگري نيز در اين قضيه وجود دارد؛ اينکه در غذاي آماده برخي شرکتها که بر روي آنها ليبل "گوشت گاو" (beef) قرار داشت، پس از پخت و مصرف اين گوشتها مشخص شد که طعم آنها مثل سابق نبود.

بنابراين پس از آزمايشاتي که بر روي اين محصولات صورت گرفت، مشخص شد درصد کمي از "دي ان اي" (DNA) گوشت اسب در آنها وجود دارد که حتي به گزارش سايت "گاکر" (gawker) در برخي موارد، اين ميزان به صد در صد هم رسيد.
مهمترين شرکت متهم شده در اين ماجرا، شرکت محصولات غذايي "نستله" (Nestle ) فرانسه است. شرکت نستله که بزرگترين شرکت توليد کننده مواد غذايي و کشاورزي جهان به شمار مي آيد طي بيانيه اي اعلام کرد با توجه به جنجالي که بر سر استفاده از گوشت اسب به جاي گوشت گاو در اروپا در گرفته است مواد غذايي نستله آزمايش شده اند که در دو دسته از غذاها دي ان اي اسب پيدا شده است.

نستله تاکيد کرد علاوه بر اين دو غذا، يک نوع خوراک لازانياي آماده را که براي صنايع غذايي فرانسه توليد ميشد به علت پيدا شدن اثر گوشت اسب در آن از بازار خارج خواهد کرد.
"دافيد را-ريز" (Dafydd Raw-Rees) ، صاحب کارخانه فرآوري گوشت "فارمباکس ميتس" (Farmbox Meats) در "ولز" (Wales) که پس از انتشار اين موضوع، کارخانه وي بسته شد، يکي از مهمترين عناصر در رسوايي استفاده از گوشت اسب است.

دافيد را-ريز، که در خانوادهاي مرفه به دنيا آمده، فردي بسيار ثروتمند است که همه او را در روستاي شهر "آبريستويت" (Aberystwyth)در ولز به خوبي ميشناسند.
وي به اين دليل متهم شده که گوشت اسب را از کشتارگاه خريداري کرده و پس از ترکيب با گوشت گاو، آن را در بسته بندي که صرفا مخصوص گوشت گاو بوده، فروخته است.

با اين وجود، را-ريز هرگونه اتهامي را رد کرد و کارخانه وي با وجود حکم ادراه استاندارد غذا، پس از وقفهاي کوتاه به طور عجيبي مجددا باز شد، که به عقيده برخيها احتمالا نفوذ ثروت وي عامل آن بوده است. وي همچنين در صحبتهايش ادعا کرد که محصولات کارخانه او به بلژيک صادر شده و در انگليس و کشورهاي همسايه وجود ندارد.
يکي ديگر از متهمان کليدي اين پروند شخصي به نام "جان فيسن" (Jan Fasen) است، که بنابر گزارشات، او هم ليبل "گوشت خالص گاو" را بر روي بستههايي از برگر و لازانيا زده بود که درصدي از گوشت اسب هم در آنها وجود داشت.

اما جان فيسن ادعا ميکند، گوشتهاي خريداري شده از کشور روماني (کشتارگاههاي روماني از متهمان اصلي هستند که بواسطه فروشگاهها گوشت ناخالص را عرضه کردند) ، به درستي ليبل گذاري شدند و به هچ وجه اين رسوايي را نپذيرفت.
يکي از مشتريان دائم و ثابت اين تاجر، شرکت فرانسوي "اسپانگهيرو" (Spanghero) است که غذاهاي آماده تقلبي را به شرکت "فاينداس" (Findus) در انگليس فروخته است.
اين درحالي است که فيسن در ژانويه سال گذشته نيز، گوشت اسب را به عنوان گوشت "حلال" به بازار عرضه کرد. براساس گزارشات مستند، وي تاکنون حدود 3.5 ميليون پوند کلاهبرداري کرده است.
از وقتي ماجراي واردات گوشت اسب در اروپا مطرح شد، فروش گوشت و مواد غذايي منجمد حاوي گوشت و فرآورده هاي آن، در انگليس بيست درصد و در فرانسه پنج درصد کاهش يافته است.
هنوز معلوم نيست
ماجراي توزيع گوشت اسب در اروپا به صنايع گوشتي چقدر آسيب وارد کرده اما روشن است
که اين ماجرا به نفع قصابيها و فروشگاهها تمام شده است.
در جدول زير اسامي ساير شرکتهاي متخلف ذکر شده است:

شفقنا – بهتآور است که امروز انسانها بیش از هر زمان دیگری در تاریخ بشریت در بردگی به سر میبرند. با این وجود، فعالان مدنی علیه بردهداری این گمان را دارند که جهان در شرف رسیدن به نقطه عطفی در این زمینه است: بردهداری شاید تا ۳۰ سال دیگر ریشهکن شود.
شمار انسانهایی که در عصر حاضر در بردگی به سر میبرند ۲۷ میلیون نفر تخمین زده میشود؛ بیش از دو برابر تعداد افرادی که گمان میرود در عصر تجارت بردهداری از آفریقا و از مسیر اقیانوس اطلس به آمریکا منتقل شدهاند.
بررسی سوابق کشتیها این امکان را فراهم میکند که شمار بردگانی را که از آفریقا به آمریکا و حوزه دریای کارائیب منتقل شدهاند از قرن شانزدهم میلادی تا زمان ممنوعیت بردهداری در سال ۱۸۰۷ میلادی برآورد کرد. این تعداد حدود ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر است.
رقم امروزی ۲۷ میلیون نفر را کوین بلز، پژوهشگر سازمان "بردهها را آزاد کنید" اعلام کرده است. او این رقم قابل توجه را نتیجه رشد سریع جمعیت، فقر و فساد دولتی میداند.
"تعداد قربانیان بردهداری در آمریکا بیش از قربانیان قتل است"
کوین بلز از سازمان "بردهها را آزاد کنید"
بسیاری از مردم فکر میکنند که بردهداری چیزی تاریخی و مربوط به گذشته است، اما بردهداری به شکلهای گوناگون و در همه قارهها وجود دارد؛ از قاچاق بردگان جنسی و کارگر گرفته تا اسارت به خاطر بدهی و افرادی که پس از دریافت وامهایی کوچک، مجبور به کار اجباری دائمی برای وامدهنده هستند.
بن اسکینر، پژوهشگر و روزنامهنگار که برای تهیه مستندهایی درباره موارد بردهداری به مناطق مختلفی از جهان سفر کرده است، میگوید :"من اغلب در فکر کارگر معدنی هستم که در شمال هند بردگی میکرد."
"من توانستم شب پیشش بروم و با او مصاحبه کنم. از او پرسیدم که چرا تاکنون فرار نکرده است. تنها دلیلش این بود که از خشونت فوقالعاده پیمانکار معدن که به او وامی ناچیز داده بود، میترسید. در دنیای او، پیمانکار خدا بود. او نه تنها زندگی میبخشید، بلکه روزیدهنده هم بود. وقتی ما دلیل دوام پدیده بردهداری را بررسی میکنیم، باید شکسته شدن این چرخههای وابستگی را هم در نظر بگیریم."
اسکینر میگوید که بسیاری از بردگانی که با آنها در هند آشنا شد، هیچ شناختی از زندگی آزاد نداشتند و از حقوق بنیادی و اولیه خود آگاه نبودند.
بیلز میگوید: کشورهای در حال توسعه بیشترین تعداد بردههای کارگر را دارند، هرچند حتی کشورهای توسعهیافته نیز با وجود داشتن قوانین قوی در زمینه حقوق بشر نمیتوانند مجریان قانون را برای حل کامل این مشکل به کار بگیرند.
او میگوید: "کارگران مهاجر قادر به پرداخت بدهی خود به قاچاقیان انسان نیستند. مردی را با وعده داشتن شغل اغوا کردهاند، مدارکش را گرفتهاند و او مجبور شده است در یک آشپزخانه مشغول به کاری شود که هیچوقت پایانی نداشت یا دختر نوجوان کتکخوردهای که الان در خیابان مجبور به تنفروشی شده است، شرایط مشابهی دارد."
بیلز میگوید: دولت آمریکا میلیاردها دلار صرف مبارزه با جنایات میکند، ولی تنها قسمت کوچکی از این بودجه صرف مبارزه با بردهداری میشود، در حالی که میدانیم تعداد موارد بردهداری در آمریکا بسیار بیش از موارد جنایت است.
در اروپا نیز قربانیان بردهداری همیشه نمیتوانند به قانونی که برای حمایت از آنها تصویب شده است، تکیه کنند. موسسه خیریه مبارزه با قاچاق انسان، در یک مورد مانع قاچاق شد و دخترکی را که نجات داده بود، به مجارستان بازگرداند. اما به محض آن که او به جایی بازگشت که قرار بود امن باشد، در همانجا مورد تجاوز قرار گرفت و به قاچاقچیان بازگردانده شد.
سازمان بینالمللی کار اعلام کرده است که ۲۰ میلیون و ۹۰۰ هزار نفر در سراسر جهان مجبور به کار اجباری هستند، اما "کارگران بدهی" در این آمار در نظر گرفته نشدهاند. این کارگران، کسانی هستند که به دلیل بدهی خود یا خانوادههایشان ناگزیر به کار اجباری شدهاند و عملا به بردگی گرفته شدهاند.
با این وجود، سازمان بینالمللی کار معتقد است که میتواند بردهداری را به طور کامل ریشهکن کرد.
بئاته آندراس، از مسئولان این سازمان جهانی اعتقاد دارد که در ده سال گذشته این حرکت شتاب گرفته است. او به جنبش رو به رشد و فعالیتهایی که در برخی کشورها برای مبارزه با بردهداری انجام میشود، اشاره میکند.
او این مبارزه را با فعالیتهایی مقایسه میکند که سالها قبل برای مقابله با ایدز انجام شدند. آن فعالیتها هم چندین سال طول کشید تا حرکت و تعهد لازم برای مقابله با ایدز همهگیر شود.
در حال حاضر بردهداری در تمام کشورهای جهان ممنوع است.
آندراس میگوید: "ما هنوز به نقطه عطف نرسیدهایم، اما در شرایط کنونی نیز دور زدن قوانین ضدکار اجباری برای کشورها و شرکتها سختتر شده است."
او اضافه میکند: "دلایلی برای خوشبینی وجود دارد و ما در سالهای اخیر شاهد تغییری سریع در قوانین و ایجاد مقررات بهتر بودهایم."
او میگوید: "نشانههای روشنی وجود دارد که آگاهی مسئولان شرکتها بیشتر میشود و دولتهای بیشتری در این مسیر حرکت میکنند. اگر ما به اندازه کافی رهبرانی آماده حرکت داشته باشیم، میشود گفت که بردهداری در حال ریشهکن شدن است."
بلز میگوید: زمانی بود که دستگاههای مجری قانون میدانستند که چگونه باید با یک کامیون پر از موادمخدر برخورد کنند، اما روشهای روشنی برای شیوه حل و فصل مسائل مربوط به یک کامیون پر از انسان وجود نداشت.
او میگوید که این وضع عوض شده است.
در قطعنامهای که سازمان ملل متحد علیه قاچاق انسان صادر کرده است، سه عامل پیشگیری، حفاظت و پیشگیری مورد توجه بوده است.

فعالیت گروه "قاچاق را متوقف کنید" که در زمینه مقابله با قاچاق انسان فعال است، بر پیشگیری متمرکز است. به طور مثال آنها در قرقیزستان با کودکان خیابانی کار میکنند و به آنها میآموزند تا علائم هشداردهنده را بشناسند و بتوانند از این که به گدایی و سرقت در خیابانها مجبور شوند، جان سالم به در ببرند.
تحریم محصولاتی که با کار اجباری و بردهداری کارگران تولید شدهاند هم نقش مهمی در پیشگیری دارد. شماری از فروشندگان عمده پنبه در ازبکستان، خرید پنبههایی را که حاصل کار اجباری کارگران بوده است، متوقف کردهاند و سال میلادی گذشته هم پارلمان اروپا یک قرارداد تجاری با ازبکستان را به دلیل استفاده از کودکان کار در روند تولید محصولات رد کرد.
در سال ۲۰۰۳ میلادی، طرحی ملی در برزیل به اجرا درآمد که در چارچوب آن و با تغییر مقررات و قوانین مربوط به بازرسی کار، هزاران کارگری که به بردگی گرفته شده بودند، آزاد شدند. براساس این طرح، اگر مشخص شود که کارفرمایان از کارگران برده استفاده میکنند، اسامیشان در "فهرست کثیف" رسمی قرار میگیرد. تاکنون اسامی ۳۰۰ شرکت و فرد در این فهرست ثبت شده است.
سازمان بینالمللی کار هم در تلاش است تا برای تشخیص "نشانههای نامرئی" کار اجباری، به کشورهای دیگر کمک کند.
بلیز میگوید: اینها برخی عواملی هستند که بردهداری را به "مشکلی قابل حل برای نسل ما" در ۲۵ تا ۳۰ سال آینده تبدیل میکنند.
او اضافه میکند: بهترین برآوردها نشان میدهد که بردهداری هزینهای بالغ بر ۴۰ میلیارد دلار به اقتصاد جهانی تحمیل میکند. این مبلغ به تنهایی رقم هنگفتی است، اما تنها بخش کوچکی از اقتصاد جهانی را شامل میشود. ۲۷ میلیون نفر هم عدد بزرگی است، اما در عین حال، تنها بخش کوچکی از جمعیت جهان در بردگی به سر میبرد.
او میگوید: "بردهداری در آستانه انقراض است و برای ریشهکن کردن آن تنها به یک همت عالی نیاز داریم. به طور حتم نیازمند همکاری دولتهایی هستیم که باید دست به دست هم دهند و قوانین خود را به اجرا در بیاورند. این کار، شدنی است."
زندگی یک انسان چه قدر ارزش دارد؟

بردهداری در امپراتوری بریتانیا
."
بردهداری در تاریخ
بردهداری در جای جای جهان قدیم وجود داشت و یونانیان، رومیها و مصریها همگی برده داشتند
Source: BBC
WWW.SHAFAQNA.COM























یه گزارش شبکه «راشاتودی»، خانواده یک
مرد اهل «نیویورک» که با سلاح شوک الکتریکی در بازداشت پلیس آمریکا جان
خود را از دست داده بود، درخواست پیگیری این ماجرا را مطرح کردند و تأکید
کردند که این فرد توسط پلیس کشته شده است.
«متکاف»، مرد نیویورکی ۳۵
ساله، در ماه نوامبر سال گذشته میلادی، بر اثر یک حمله قلبی در هنگامی که
در بازداشت پلیس بود، جان خود را از دست داد.

بر اساس این گزارش، متکاف در زمان مرگ در بازداشت پلیس بود زیرا چند روز قبل از وقوع این رخداد، توسط افسر پلیس دستگیر شده بود.
مأموران
پلیس آمریکا پس از دریافت یک تماس در زمینه گزارش سرقت، در محل حاضر شدند و
در حین بازجویی، با استفاده از یک سلاح شوک الکتریکی به متکاف ضربه وارد
کردند و پس از آنکه به این مرد اهل نیویورک حمله قلبی دست داد، او را به
بیمارستان منتقل کردند.
این گزارش میافزاید که این فرد با وجود
آنکه دچار حمله قلبی شده بود، مجدداً به بازداشتگاه منتقل شد و پلیس
میگوید که او رفتارهای غیرمتعادلی از خود نشان داد.
افسر پلیس
آمریکا در خصوص این زندانی اینطور میگوید: او به سمت افسران پلیس خون از
دهانش پرتاب میکرد. برخی گزارشها نشان میدهد که او با یک چنگال به خودش
آسیب وارد کرده بود و سرش را به میلههای جلوی سلول خود میکوبید تا خونی
شده و بتواند به سمت افسران پلیس خون تف کند.
با اینحال خانواده این زندانی ادعاهای پلیس آمریکا را رد کردهاند و تأکید دارند که پلیس به آنها دروغ میگوید و متکاف را کشتهاند.
یکی
از اعضای خانواده او اینطور میگوید: ایده شخصی من این است است که او به
شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. هیچ توضیح دیگری وجود ندارد. هیچ توجیه
منطقی برای این امر وجود ندارد.





برای در هم شکستن زندانیان گوانتانامو از شیوههایی چون انزوا و سوء استفاده جسمی و کلامی استفاده میشود، پس از آن این افراد به هر آنچه که بازجویانشان بخواهند اعتراف خواهند کرد.»
دستور يكي از فجيعترين ترورهاي تاريخ را چه كسي صادر كرد پاتریک فینوکین در سال 1949 در خانواده ای کاتولیک به دنیا آمد و پس از فارغ التحصیلی از کالج ترینیتی به وکالت روی آورد. وی از ابتدا روحیه ای آزدیخواه داشته و به همراه برادرانش در مبارزات علیه دولت وقت شرکت میکرد. | |
به گزارش خبرگزاری مقاومت اسلامی، باشگاه خبرنگاران در گزارشی نوشت: در دهه 80 ميلادي، ايرلند شمالي آبستن حوادث بسياري بود. گروههاي مخالف سلطنت اين کشور مستعمره انگليس، عليه دولت سلطنتي قيام کرده بودند که با سرکوب شديد نيروهاي امنيتي انگليس همراه بود. آشوبها از آنجا شروع شد که جوخههاي تروريستي سلطنتطلب و وابسته به دربار که همکاري نزديکي با دولت انگليس داشتند مانع استقلال ايرلند از استعمار پير ميشدند، درحالي که گروههاي مخالف سلطنت و مليگرايان ايرلندي قصد الحاق به ايرلند متحد را داشتند. جوخههاي تروريستي وفادار به سلطنت، نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي انگليس مانند MI5 ، نقش زيادي در اقدامات تروريستي و قتل مخالفين در آن زمان ايفا کردند.

در آن زمان گروههاي تروريستي افراطي وفادار به سلطنت و دولت انگليس با کمک سرويسهاي جاسوسي و نيروي ويژه پليس اين کشور، بسياري از مخالفان دولت را ترور ميکردند. اعضاي اين گروهها جنايات وحشتناک زيادي را در جريان درگيريها در آن منطقه مرتکب شدند.

پات فينوکين ( پاتريک فينوکين) Pat Finucane ، وکيل برجسته جواني بود به خاطر دفاع از حقوق دهها فردي که مورد غضب نظام قضايي فاسد انگليس قرار گرفته بودند به شهرت فراواني دست يافت. وي وکالت تعدادي از مبارزان آزاديخواه ايرلند شمالي از جمله مبارز مشهور بابي ساندز Bobi Sands را بر عهده داشت.

در 12 فوريه سال 1989، يکي از جنجاليترين حوادث تروريستي تاريخ انگليس رخ داد، بهطوري که بسياري از روزنامههاي آن زمان، آن روز را يکشنبه خونين ناميدهاند و از آن به عنوان لکه ننگي براي دولت انگليس ياد ميکنند.در اين روز، پت فينوکين 39 ساله بدست افراطيون وفادار به دربار انگليس موسوم به گروه تروريستي اتحاديه دفاع اولستر Ulster Defence Association (UDA) به طرز فجيعي کشته شد.
فيوکين به فجيعترين شکل ممکن ترور ميشود
وکيل حقوق بشر به همراه همسر و سه فرزند نوجوانش سر ميز شام نشسته بودند که يکباره صداي شکستن شيشهها ميآيد. فينوکين و همسرش از سر ميز بلند ميشوند، اما وقتي که پاتريک پاي خود را بيرون از در آشپزخانه ميگذارد صداي بلند گلوله بلند ميشود. با اصابت دو گلوله به بدن او، فينوکين نقش زمين ميشود. همسرش که به کمک وي ميشتابد با گلوله ديگري مجروح شد. وقتي که کودکان از ترس، خود را زير ميز ناهارخوري پنهان کرده و مادر نيز در گوشهاي مجروح شده است، دو فرد مسلح از فاصلهاي بسيار نزديک، 12 گلوله به صورت پاتريک شليک کرده و وي را به طور فجيعي به قتل ميرسانند. تنها 6 گلوله مستقيم به سر او اصابت كرده بود. بعدهها مشخص شد تفنگهايي که اين دو نفر استفاده کرده بودند متعلق به ارتش انگليس بوده است. تيراندازي به گونهاي بودند که چهره پاتريک به کلي نابود شده بود.

فينونکين زماني به چهره معروفي تبديل شد که پرونده بابي ساندز Boby Sands مبارز ایرلندی و عضو ارتش آزادی خواه ایرلند را به دست گرفت. ساندز در سال۱۹۵۴ میلادی در شهر بلفاست مرکز ایرلند شمالی به دنیا آمد. در سن ۱۸ سالگی به ارتش آزادی خواه ایرلند پیوست. او همواره خواستار خروج ارتش انگليس از شمال ایرلند بود و به همین دلیل وارد ارتش آزادی خواه ایرلند شد.

وی یک سال بعد به جرم حمل اسلحه دستگیر و به ۵ سال زندان محکوم شد. ۶ ماه پس از آزادی در۱۹۷۷دوباره به همین جرم و این بار به ۱۴ سال زندان محکوم شد، ولی به محض ورود به زندان در اعتراض به رفتار دولت از پوشیدن لباس زندانیان امتناع کرد و خواستار این شد که او را به عنوان یک زندانی سیاسی بشناسند نه زندانی جنایی.
کمی پس از آغاز اعتصاب غذای بابی ساندز یکی از نمایندگان محلی ایرلندی درگذشت و بابی در حالی که زندانی سیاسی بود، از طرف مردم بجای وی انتخاب شد. دولت بریتانیا حاضر به پذیرش این انتخابات نشد و حتی قانون انتخابات را بنحوی تغییر داد که دیگر زندانیان جمهوریخواه نتوانند داوطلب شرکت در آن شوند. دولت بریتانیا حاضر به پذیرش خواستهای بابی ساندز و دیگر زندانیان جمهوریخواه نشد. سرانجام بابی ساندز پس از ۶۶ روز اعتصاب غذا در سن بیست و هفت سالگی در 5 مي۱۹۸۱در زندان بلفاست در گذشت.

خيابان بابيسانداز در تهران
جمهوری اسلامی ایران در دههٔ ۱۳۶۰ یکی از مهمترین خیابانهای تهران را که در رژیم پهلوی به نام چرچیل شناخته میشد، به خیابان بابی ساندز تغییر داد. سران انگلیس مجبور بودند تا هنگام فرستادن نامه به سفارتشان در ایران آدرس را به صورت تهران - خیابان بابی ساندز بنویسند. همین مسئله باعث شد تا سفارت در اصلی را ببندد و دری را که از خیابانی دیگر به سفارت راه دارد محل اصلی ورود و خروج قرار دهد.

پروندهاي که بعد از 24 سال هنوز باز است/ نقش دولت انگليس در قتل فينوکين چيست؟
به گزارش روزنامه انگليسي گاردين،دوازده فوريه، هر سال يادآور خاطره تلخي از يک جنايت هولناک در انگليس است. جنايتي که گفته ميشود بزرگترين رسوايي تروريسم دولتي در تاريخ اين کشور است. پرونده ترور وکيل برجسته ايرلندي، 23 سال است که در جريان بوده و گزارشات و تحقيقات بسياري در اين مورد انجام شده است. اما هيچ کدام از آنها نتوانستهاند کل ماجرا و افراد پشت صحنه اين تراژدي را رونمايي کنند. به علاوه، با وجود اعتراضات فراون و درخواستهاي خانواده فينوکين دولت انگليس اجازه دادرسي عمومي به اين پرونده را نميدهد و تمام تحقيقات تحت نظر مستقيم سرويسهاي جاسوسي و امنيتي انگليس انجام ميشوند.
قتل فينوکين از روسواييهاي ارتش انگليس در عراق بدتر است
به گزارش پايگاه belfasttelegraph، چاپ ايرلند، سال گذشته يکي از مشاوران ارشد ديويد کامرون، قتل پات فينونکين، وکيل مشهور ايرلندي را از رسواييهاي ارتش انگليس در عراق بدتر دانسته است. اين صحبتهاي جرمي هيوود Jeremy heywood، دوباره پرونده قتل اسفبار وکيل ايرلندي را بر سر زبانها انداخت. يکي از قضات انگليس اين پرونده را نقطه تاريکي در تاريخ اين کشور دانسته است. اين روزنامه ايرلندي-انگليسي اذعان کرد بازگشايي پرونده فينونکين خاري در چشم دولت انگليس است.
به گزارش وبسايت رسمي کمپين پاتريک فينوکين، ارتش انگليس و نيروي ويژه پليس اين کشور معروف the Royal Ulster Constabulary (RUS)، ماموران مخفي زبدهاي داشتهاند که در گروه وفاداران تروريست انگليس نفوذ کرده و روند قتل فينوکين را تسهيل بخشيده بودند.
سازمانهاي مستقل حقوق بشري که درباره مرگ فينوکين تحقيقاتي انجام دادهاند،اعتقاد دارند که مقامات ارشد انگليس از ترور پاتريک اطلاع داشتهاند.

گزارش جاناستيونز 1999 Sir John Stevens
جان استيونز، معاون اول سازمان Cambridgeshire Constabulary، تحقيقات زيادي درباره همکاري شبه نظاميان وفادار سلطنتطلب، نيروي ويژه پليس و ارتش انگليس در قتل فينوکين انجام داده است. به گفته اين وبسايت بسياري از شواهدي که وي بدست آورده هنوز فاش نشده است.
در سال 1999، سومين تحقيقاتي که توسط جان استيونز John Stevens انجام گرفت مشخص شد که نيروهاي امنيتي و گروههاي سلطنتطلب انگليس در قتل فينوکين با هم ساخت و پاخت داشتهاند. در نتيجه اين تحقيقات ويليام استابي William Stobie، مامور يگان ويژه و يکي از مقامات ارشد وفادران به سلطنت ، عضو اتحاديه دفاع اولستر UDA به همکاري در قتل فينوکين متهم شدند. تفنگهاي ترور از طريق سازمان تروريستي UDA ارسال شده بود که در آن زمان سازماني قانوني در انگليس بود.
در سال 2001، دولتهاي انگليس و ايرلند از پيتر کوري Peter Cory ، قاضي کانادايي در خواست کردند تا در مورد موضوع تحقيق کرده و نظرات خود را اعمال کند. در گزارش سال 2004، کوري اذعان کرد که شواهد کافي از دخالت دولت انگليس در اين اقدام تروريستي در دست داشته و ميتوان اعلام دادرسي عمومي کرد. اما از سال 2004، دولت انگليس قانوني را تصويب کرد به عنوان Inquiries Act 2005، که در بخشهاي 19 و 20 آن وزاري دولت قدرت انحصاري داشته تا دسترسي عمومي نسبت به اطلاعات را محدود کرده و ميتوانند دستور دهد که دادرسيهاي عمومي به صورت محرمانه اجرا شوند.

قاضي کوري در اعتراض به اين قانون اعلام کرد که هيچ قاضي کانادايي در دادرسيهاي که تحت کنترل دولت انگليس انجام شود مشارکت نخواهد کرد.
نکته جالب توجه اين است که نظرات قاضي کوري که قبلا توسط تونيبلر Tony Blare پذيرفته شده بود، رد و تنها تحقيقات استيونز مورد قبول واقع شد.
گزارش سال 2012
اما آخرين تحقيقات در مورد مرگ فينوکين توسط دزموند در سال 2011 انجام شده است. در گزارش 500 صفحهاي که توسط دزموند دو سيلوا Sir Desmond da Silva QC منتشر شده است نشان ميدهد مقامات انگليسي در قتل وي مستقيما دست داشته و سعي کردهاند تا پرونده قتل اين وکيل را ماستمالي کنند.

در اين گزارش آمده است : مرور شواهد قتل پاتريک فينونکين هيچ شکي باقي نميگذارد که ماموران امنيتي دولت انگليس در نقض حقوق بشر و قتل اين وکيل حامي حقوق بشر دست داشتهاند. او در اين گزارش اذعان ميکند که در ابتدا فکر نميکرد مرگ پاتريک توسط مقامات دولتي انگليس انجام شده است ، اما در طول زمان و با افزايش روند تحقيقات مشخص ميشود که ارتش انگليس و واحد ويژه RUC از ترور اين شخصيتن ملي آگاهي کامل داشتهاند.
عذرخواهي رسمي نخستوزير انگليس از خانواده فينوکين
در اين گزارش آمده است که Mi5 نيز در قتل دست داشته است. بنبستي که نخستوزير انگليس را وادار کرد يک عذرخواهي کاملا بياثر و چندش آور داشته باشد، بهطوري که همسر فينوکين اين عذرخواهي را نپذيرفت.

براساس گزارش دزموند،MI5 در سال 1988 از ترور آقاي وکيل آگاهي کامل داشته است. طبق اين گزارش تنها بعد از دو ماه آگاهي MI5 فينونکين به قتل ميرسد.

خلاصه گزارش آقاي دزموند به شرح زير است:
اما به نظر ميرسد همانگونه که همسر فينوکين اعلام کرده است اين گزارش گرچه شامل بخشي از روشنگريهاست اما با دولت انگليس هماهنگ شده است.

جرالدین فینوکین Gerladin همسر پات فینوکین، در یک کنفرانس خبری در لندن تاکید کرد، گزارشی که به دستور دولت انگلیس درباره این پرونده تهیه و منتشر شد، نتوانست حقایق موجود در این قتل را برای افکار عمومی آشکار کند.
وی
که به همراه دو پسر خود در این کنفرانس خبری شرکت کرده بود، گفت: این
گزارش، ساختگی و سفارشی است که پشت درهای بسته تهیه شده و هدف آن لاپوشانی
حقایق و ماست مالی کردن موضوعات مهم پیرامون این پرونده بوده است.
وی اظهار داشت: ما این گزارش را قبول نداریم چرا که معتقدیم یک گزارش
مهندسی شده توسط دولت بود تا شاید بتواند اعتماد عمومی را نسبت به نیروهای
امنیتی و پلیس در ایرلند شمالی احیا کند.
خانم فینوکین افزود: در این گزارش عمدتا به حرفهای شاهدانی که مردهاند استناد شده است و برای ما چیز جدیدی در پی نداشت.
وی
گفت: وقتی همدستی گسترده عوامل دولتی در قتل همسر من تایید میشود، باید
کسی مسئولیت این اقدامات را برعهده بگیرد و به پای میز محاکمه کشیده شود
ولی ما شاهد بودیم که گزارش تهیه شده در نهایت نتیجه گیری کرده است که
مقامات سطح بالای دولتی از موضوع بی خبر بوده اند. وی تاکید کرد: ما تهیه چنین گزارش ناقص و غیرشفافی را توهین آمیز میدانیم.

همسر ˈپات فینوکینˈ گفت: ما 23 سال است که برای تشکیل یک کمیته تحقیق مستقل که بصورت علنی و شفاف همه مدارک و مستندات را بررسی کند، مبارزه کردهایم و به این مبارزه خود ادامه خواهیم داد تا روزی همه حقایق روشن شود.
متهمين قتل فينوکين چه کساني هستند؟

ويلياماستابي William Stobbie
بعدهها تحت فشار گروههاي حقوق بشري ، دولت ايرلند و کنگره آمريکا، دولت انگليس مجبور شد در سال 2001 يکي از مظنون ترور پاتريک فيوکين، ويليام استابي William Stobby را دادگاهي کند. استابي سرباز سابق ارتش انگليش و عضو UFF و RUC بود. او در دادگاه خود اعلام کرده ميخواهد نام افسراني که قتل فيونکين نقش داشتند را برملا کند. اما به دست اعضاي گروه خود بيرون خانهاش در دسامبر سال 2001 به ضرب گلوله کشته شد. بنا به گزارشها استابي اسلحههاي ترور فينوکين را تهيه کرده و آنها را به تيم ترور داده بود.

جاني آدير معروف به سگ ديوانه
فرد دومي که در قتل پاتريک نقش داشت، يک تروريست معروف انگليسي به نام جاني آدير معروف به سگ ديوانه Johny Mad Dog” Adair بود که عليرغم مدارک موجود توانست از دادگاه فرار کند. اين فرد نژادپرست نازي به قتل زنان و مردان ايرلندي افتخار ميکرد. وي در سال 2003 به انگليس فرار کرد و با پروسه صلح ميان ايرلند و انگليس مخالفت کرده و در انگليس باندهاي بزرگ مواد مخدر را کنترل ميکرد . تحقيقات انجام شده نشان ميدهد که او رابطه بسيار نزديکي افراطيون راستگراي انگليس از جمله رهبران جبهه ملي داشت.

به گزارش گاردين،او با رييسپليس وقت لندن در دهه 90 با رييس اطلاعات ارتش انگليس رابطه نزديکي داشته است. از طريق اين رابطه، سازمان اطلاعات انگليس صدها پرونده را به جوخههاي ترور گروههاي اتحاديهگرا منتقل کرده و به آنها سلاح و کمکهاي مالي ميکرده است. سالها پس از فرار، اين تروريست خطرناک بدون وجود مدارک هويتي مدرکي، درآمدي، کار مشخصي در انگليس زندگي ميکند.

کن برت Ken Barrett يکي از دو قاتل فينوکين
مظنون سوم اين فاجعه حقوق بشري،کن بارت Ken Barrett، است که در سال 2004 به جرم قتل پاتريک و پس از گذت 15 سال از آن حادثه تروريستي دستگير شد. بارت پليس سابق RUCبود و در گروه ترور UFF نيز خدمت ميکرد. در سال 2006، بعد از سپري کردن تنها دو از 22 سال حکم خود به خاطر قتل پاتريک در شمال ايرلند از زندان آزاد شد و مستقيما به مقصدي نامعلوم در انگليس سفر کرد. طبق اعترافاتي که در مصاحبه با بيبيسي انجام داده است، در شب حادثه او راننده خودرو به سمت خانه فينونکين بوده و زماني Adair و Davy ديگر قاتل ماجرا وارد خانه پاتريک شدند او بيرون منتظر بوده است.

مضنون ديگر اين موضوع برايان نلسون Brian Nelson است عضو واحد تحقيقات نيروهاي ارتش انگليس بود. او اطلاعات شخصي فينوکين را مهيا کرده بود.به گزارش گاردين، برايان نلسون افسر اطلاعات ارتش انگليس اطلاعات شخصي فينوکين از قبيل آدرس خانه وي و عکسهاي او را به جوخه ترور داده بود.

به گزارش ويکيليکس،در سال 2005، برتي آهرن Berti Ahern ، نخستوزير وقت ايرلند به سفير ويگه آمريکا در ايرلند شماي گفت: همه ميدانند دولت انگليس در قتل پت فينوکين نقش داشته است.

در سال 2010، گاردين گزارشي در مورد نقش MI5 به نقل ويکيليکس زده است. بنا بر اين گزارش، امآيفايو گفت که آماده است تا پروندههاي حساس يکي از مشهورترين قتلها در ايرلند شمالي را که توسزط افراد مسلح مرتبط با نيروهاي امنيتي انگليس را افشا کند.

اين حرف را خبرچينان سفارت آمريکا به ويکيليکس گفتهاند. طبق گزارش ويکيليکس:
بنا توني بلير در زمان نخست وزيري خود قول داد که در صورت تاييد قاضي منتصب لندن و دوبلين ، دادرسي عمومي درباره مرگ فينوکين انجام خواهد شد.
در گزارشي که آقاي دزموند منتشر کرد، ديويد کامرون وعده داده بود تا به تمامي پروندههاي Mi5و تحقيقات استيونز دسترسي داشته باشد. تمام سازمانهاي دولتي از جمله MI5 دستور داشتند تا با ايشان همکاري لازم را داشته باشند.
اما در گزارش آمده است که ماور ويژه به منابع محدودي دسترسي داشته است. همچنين MI5 به تناوب آقاي دزموند را تحت فشار قرار ميداده است که چرا قصد انتشار اين اسناد را دارد. دزموند توانسته است با شاهدان مصاحبه کند اما قدرت ظبط شفاهي آنها را نداشته و تمام اين موارد پشت درهاي بسته اتفاق افتاده است.
نقش مقامات ارشد انگليس در قتل
Margaret Tatcher نخستوزير وقت انگليس
وبسايت ايرلندي Irishcenter، در گزارشي آخرين گزارش مرگ فينوکين را قابل ترديد دانسته و اعتقاد دارد که مارگارت تاچر Margaret Tatcher نخستوزير وقت انگليس دستور قتل فينوکين را صادر کرده است.

بنا بر اين گزارش، به همين دليل است که هيچ کدام از نخستوزيران انگليس اجازه اجراي دادرسي عمومي در اين پرنده را نميدهند. يکي از اعضاي کابينه تاچر سه هفته قبل از مرگ فينوکين داگلاس هاگ در مجلس عوام گفته بود که برخي وکلاي ايرلند شمالي بيش از اندازه به آزاديخواهان ايرلند نزديک هستند.
در تحقيقات استيونز آمده است :تحقيقات تيم من در باره يگي از افسران ارشد RUC تحقيق کرده اند که تحت وزارت امور خارجه کار ميکرده است.
تاچر در آن زمان اعتقاد داشت که ميتواند برنده جنگ باشد، تنها در صورتي که وکلاي دست و پاگير کنار بروند. اين وبسايت مينويسد مشکل فينوکين اينجا بود که وي براي دفاع از حقوق زنان و مردان ايرلندي به پا خواسته بود.
اعتزاضات مردمي نسبت به مرگ فينوکين
در سال 2010، در مقابل مراکز اصلي MI5 در شمال ايرلند، خانواده و معترضان مرگ فينوکين در اعتراض به مخفي کردن اسناد قتل او جمع شدند.

در سالگرد ترور اين وکيل برجسته حقوق بشر، سالانه افراد زيادي گرد هم ميآيند.








مراسم اهدای جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا
در این گزارش به سوابق ضد بشری بریتانیا که دارای یکی از سیاهترین کارنامههای استعماری در اروپاست خواهیم پرداخت. لازم به ذکر است بدلیل کثرت موارد نقض حقوق بشر و جنایات انگلستان طی دورههای استعمار خود بر کشورهای جهان، تنها عمدهترین و مهمترین موارد آن اجمالا در این گزارش ذکر شده است.
آغاز استعمار انگلستان در آسیا
تاریخ آغاز استعمار - نوین - را میتوان از قرن 15 و 16 میلادی دانست که امپراتوری بریتانیا در سال 1599 با تاسیس کمپانی هند شرقی اين كمپاني پايههاي سلطه استعماري بريتانيا بر مناطق زرخيز جنوب آسيا را تحكيم كرد و از آن پس، كليه عمليات استعماري و روابط سلطهگرانه انگليس با ملل جنوب آسيا، از طريق كمپاني هند شرقي انجام ميشد. نفوذ و سلطه عميق بریتانیا بر هند، پس از گذشت سه قرن از تأسيس اين كمپاني، موجب شد تا هند به عنوان بخشي از امپراتوری بریتانیا اعلام شود و ملكه ويكتوريا به عنوان امپراتوريس هند و انگليس، تاجگذاري نمايد. اين دوران، دوران غارت مردم هند توسط انگلستان محسوب ميشود كه در پوشش روابط اقتصادي و تجارت و بازرگاني، زمينهساز نفوذ سياسي در اين سرزمين گرديد.
ویل دورانت درباره هند و به طور کلی شرق در برابر غرب می نویسد: «به خاطر داشته باشیم که مردم شمال هند یعنی نیمه مهمتر هند با یونانی ها، رومی ها و خود ما هم نژاد هستند یعنی از همان نژاد هند و اروپایی یا آریایی هستند.»(ص۱۴) زبان سانسکریت ریشه زبان اروپایی است.
وی یادآور می شود که ریاضیات هندی چگونه توسط اعراب وارد غرب گردید و همچنین پرداختن به مسائل دیگری چون فلسفه، مذهب و تمدن در هند و به طور عام در شرق، که در جای خود قابل توجه است. در ادامه وی به این نکته اشاره دارد که چگونه هندوستان توسط دزدان دریایی انگلیسی و فرانسوی مورد تهاجم و غارت قرار گرفت و استعمار و استثمار چگونه در این کشور غلبه یافت و مردم این سرزمین را در خود فروکشاند. وی می نویسد که انگلیسی ها همه چیز را در هندوستان به فروش می رساندند آنها حتی حاکمان ایالت ها را با دریافت رشوه به قدرت می رساندند، و هندوها را وادار می کردند گران بخرند و ارزان بفروشند و این سیاست امپریالیستی بود که سبب گردید ۳۰ میلیون هندی در کلکته به اوج بدبختی برسند.

سیاست امپریالیستی انگلستان 30 میلیون هندی در کلکته را به اوج بدبختی رساند
طی اشغال هند توسط نیروهای بریتانیا،بر اساس منابع مختلف تاریخی، در دهه 1770 میلادی بیش از 10 میلیون هندی تنها در ایالت بنگال این کشور، بر اثر قحطی و گرسنگی، بیماری، بدرفتاری و شکنجه به دست نظامیان انگلیس و یا بر اثر فشار کار اجباری جان خود را از دست دادند.
ویل دورانت در ادامه به این مسئله اشاره می کند، به رغم این که انگلیسی ها برای ثبات نظام فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بریتانیا در هندوستان اقداماتی را انجام دادند ولی هندوها نیز از آن بهره مند گردیدند که می توان این اقدامات را این گونه برشمرد: ۱- منسوخ شدن رسم «سوتی»(سوزاندن زنان بعد از مرگ شوهرانشان) ۲- وارد کردن تشکیلات سازمانی به نهادهای رسمی هندوها ۳- منسوخ کردن نظام برده داری (که هندوها بهای گزافی را برای آن پرداختند) ۴- احداث راه آهن (برای اهداف تجاری و نظامی)۵- وارد کردن علم و تکنولوژی غرب به هندوستان. وی سیستم طبقاتی هند را نیز مورد بررسی و تحلیل قرار می دهد ولی نکته قابل توجه سیستم مالیاتی بود که انگلیسی های متجاوز در هند ایجاد کرده بودند.
![]()
10 میلیون هندی در دهه 1770 تنها در ایالت بنگال بر اثر استعمار انگلیس جان خود را از دست دادند
در حقیقت هندی ها می بایست در کشور خود به انگلیسی ها مالیات می پرداختند؛ «درصد مالیات ها نسبت به تولید ناخالص ملی در هند بیشتر از هر کشور دیگری در دنیا است تا همین اواخر این رقم معادل دو برابر درصد مالیات ها در انگلیس و سه برابر اسکاتلند بود.» انگلیسی ها به واسطه این مالیات های سنگین، هزینه سربازان هندی را، برای سلطه بر کل این شبه قاره تامین می کردند و بدون صرف هیچ هزینه اقتصادی و انسانی توانستند خود را بر کل هندوستان مسلط سازند، در حقیقت از خود هندی ها برای استعمار و استثمار هندوستان بهره بردند. وی معتقد است که هندوها در برابر این همه ستم هیچ فریادرسی نداشتند. ویل دورانت در ادامه به چگونگی انهدام اقتصادی هندوستان می پردازد و می نویسد: «شرایط اقتصادی هند نتیجه اجتناب ناپذیر استثمار سیاسی آن است.»
از سال 1942 نیز قحطی دیگری به دلیل تصمیم استعماری دولت بریتانیا و شخص چرچیل در هندوستان به وقوع پیوست که در حدود 5 میلیون هندی دیگر را به کام مرگ کشاند. طی سالهای 1942 تا 1944 بین 3/5 تا 5 میلیون هندی بر اثر قحطی جان باختند. به دستور چرچیل در این سالها، تمامی کشتیهایی که برای انتقال مواد غذایی به هند مورد استفاده قرار میگرفت، به انتقال تجهیزات و آذوقه برای نیروهای نظامی انگلستان در شمال آفریقا به کار گرفته شدند و بدین ترتیب قحطی بزرگی این بار نیز در ایالت بنگال هند جان میلیونها هندی را گرفت.

در حدود 5 میلیون هندی طی سالهای 1942 تا 1944 بدلیل گرسنگی جان باختند.
گسترش استعمار به آفریقا
در پايان جنگ هاي ناپلئون در سال 1814 ميلادي، بريتانيا مستعمره هلندي "كيپ" در آفريقاي جنوبي را اشغال كرد. مهاجران هلندي كه بوئرها ناميده ميشدند (بوئرها در زبان هلندي به معني كشاورزان است) ميخواستند رسوم و مذهب كالوينيست خود را حفظ كنند. بنابراين آنها از كيپ مهاجرت كرده و با كاروان بزرگي از گاريها كه توسط گاوها كشيده ميشدند راه شمال را درپيش گرفتند. بوئرها در سر راه خود به قبايل "زولو" برخورد كردند. جنگهاي بي وقفهاي بين بوئرها و قبايل زولو رخ ميدهد.
![]()
زولو در لغت به معنای "آسمان" است. زولوها یکی از تیرههای نژادی و زبانی در آفریقا بودند که طی سالهای ۱۸۳۰-۱۸۳۹ با بوئرها در جنگ بود، و سرانجام در سال ۱۸۸۰ مغلوب بریتانیا شدند.
جنگ از ۱۶ دسامبر ۱۸۸۰ آغاز شد. در دور اول جنگ، انگلیسی ها شكست خوردند و فرمانده آنان ژنرال «كالی» نیز كشته شد. ویلیام گلدستون نخست وزیر وقت انگلستان كه چنین دید و به واقعیت پی برد، از در سازش وارد شد و خود مختاری ترانسوال را بپذیرفت.
پس از كشف طلا در ترانسوال، هزاران انگلیسی برای كار در معادن وارد این منطقه شدند و شهر ژوهانسبورگ یك روزه ساخته شد.
بوئرها كه چنین دیدند بر كارگران غیر بومی و شركت های انگلیسی استخراج طلا، مالیات سنگین بستند و تازه واردین را از شركت در انتخابات و كسب مقام دولتی در آن منطقه محروم كردند. این وضعیت، باعث اعتراض معدنداران شد و به وزارت مستعمرات در لندن شكایت بردند. این وزارت به دولت محلی بوئرها اولتیماتوم داد كه به آن توجه نشد. به دستور لندن نیروی نظامی انگلستان مستقر در «كیپ» وارد عمل شد و دور دوم جنگ از یازدهم اكتبر ۱۸۹۹ آغاز گردید و هر حمله نظامی انگلیسیها به شكست انجامید.
این بار بوئرها از شیوه جنگ چریکی استفاده میكردند، لباس غیر نظامی میپوشیدند و از كمینگاه حمله میبردند. همچنین، این بار دولتهای اروپایی متخاصم با انگلستان به ویژه آلمان به بوئر اسلحه برتر و آموزش نظامی می دادند، به گونه ای كه تا آخرین ماه های این جنگ ۲۹ ماهه از نیروی ۲۵۰ هزار نفری انگلستان كار موثری برنیامد. انگلستان بهترین سربازان و ژنرالهای خود از جمله ژنرال كیچنر، ژنرال كمپ ، ككویچ و رابرتز را به جنگ بوئرها فرستاده بود.

سربازان بوئر در جنگ بوئرها (1902- 1899)
جنگ در ۳۱ ماه ۱۹۰۲ با امضاد پیمان ورینیگینگ پایان یافت. دولت انگلستان طبق این پیمان ۳ میلیون پوند به بوئر ها داد، خود مختاری آنان را برسمیت شناخت و قول......






گروههاي "ارتش آزاد" وابسته به " شورای نظامي انقلابي منطقه حماة" با همكاري گروههاي تروریستی "جبهه یاری اهل شام"، شاخه سازمان تروریستی القاعده در سوریه و "پرچم حق" وابسته به جماعت اخوان المسلمين سوریه اقدام به كشتار و بيرون كردن دسته جمعي ساکنان مناطقي کردند كه اهالی آن را علويها تشكيل ميدهند.
به گزارش مشرق، مدرسهای را تجسم کنید که به آموزش شکنجه، اینکه سربازان چگونه به راهبهها تجاوز و کشیشهای السالوادوری را به قتل برسانند میپردازد؛ مؤسسهای که وظیفه آن آموزش چگونگی "ناپدید کردن" افراد بیگناه در کمال مصونیت است.
حال تصور کنید که این مدرسه با دلارهای مالیاتدهندگان آمریکایی اداره شده و در خاک آمریکا واقع است. اما مجبور نیستید که چنین چیزهایی را تجسم نمایید زیرا "مدرسه قاره آمریکا" طی 64 سال گذشته همین کار را انجام داده است.
تاریخچه
"مدرسه قاره آمریکا" (School of the Americas) یک مؤسسه آموزشی برای سربازان آمریکای لاتین است که در پادگان بنینگ (Fort Benning) در ایالت جرجیا واقع شده. این مؤسسه در سال 2001 و پس از تصویب کنگره آمریکا به " مؤسسه نیمکره غربی برای همکاریهای امنیتی" (WHINSEC) تغییر نام داد.[1] ریاست " مؤسسه نیمکره غربی برای همکاریهای امنیتی" هماکنون بر عهده سرهنگ فلیکس سانتیاگو (Felix Santiago) قراردارد.

آرم مؤسسه نیمکره غربی برای همکاریهای امنیتی
مدرسه قاره آمریکا ابتدا در پاناما مستقر بود اما در سال 1984 و بر اساس مفاد مندرج در "معاهده کانال پاناما" (ماده چهار) از این کشور خارج گشته و بر اساس "معاهده بیطرفی و کارکرد دائمی کانال پاناما" (ماده 5) تقویت شد.
![]() | ![]() |
| تصویر هوایی از فورت بنینگ محل استقرار مدرسه آدمکشها | فورت گولیک، محل سابق استقرار این مدرسه در پاناما |
برای دانلود اینجا کلیک کنید
از سال 1946 تاکنون، مدرسه قاره آمریکا بیش از 64/000 سرباز کشورهای آمریکای لاتین را در حوزههایی چون تکنیکهای ضدشورش، تکتیراندازی، کماندو و جنگ روانی، اطلاعات نظامی و تاکتیکهای بازجویی، آموزش داده است. این دانشآموختگان از مهارتهای خود برای جنگ علیه مردم خودشان استفاده کردهاند.
در میان کسانی که توسط دانشآموختگان مدرسه قاره آمریکا مورد هدف قرار گرفتهاند میتوان به اساتید دانشگاهی، سازماندهندگان اتحادیهها، مددکاران مذهبی، رهبران دانشجویی و افراد دیگری که در راستای بهبود شرایط مردمشان تلاش میکنند، اشاره نمود. صدها هزار نفر از مردم آمریکای لاتین توسط افرادی که در مدرسه آدمکشها آموزش دیدهاند مورد شکنجه، تجاوز و قتل قرار گرفته، "ناپدید" و یا آواره شدهاند.[2]

سربازان خارجی در حال آموزش در مدرسه قاره آمریکا
نقض حقوق بشر توسط فارغالتحصیلان مدرسه آدمکشها
مدرسه قاره آمریکا به علت نقض حقوق بشر دانشآموختگان آن مورد انتقادات بسیاری قرار گرفته است.[3] مسؤولان مدرسه اعلام کردهاند که "هیچ مدرسهای را نباید به علت رفتار دانشآموختگان آن مسؤول قلمداد نمود."[4] به گزارش "مرکز سیاستگذاری بینالمللی": "مدرسه قاره آمریکاچندین سال آماج انتقادات قرار داشت زیرا قبل و در حین سالهای "دکترین امنیت ملی" – سالهای جنگهای کثیف آمریکای جنوبی و جنگهای داخلی آمریکای لاتین – تعداد زیادی از نیروهای مسلح کشورهای آمریکای لاتین را آموزش داد. این نیروها یا حکومتهای ملی را سرنگون کردند و یا قدرت بسیاری در دستگاه حاکمه یافتند و حقوق بشر را به طور جدی در این کشورها نقض نمودند." دانشآموختگان این مرکز هنوز هم در گزارشهای خبری در مورد نقض حقوق بشر در این منطقه مورد اشاره قرار میگیرند.
دانشآموختگان مدرسه قاره آمریکا: از دیکتاتورهای دستنشانده تا سربازان جانی
در 16 نوامبر 1989 شش کشیش یسوعی و استاد دانشگاه آمریکای مرکزی، میزبان آنها و دختر وی در نوامبر 1989، در کمپ دانشگاه آمریکای مرکزی توسط نیروهای نظامی السالوادور کشته شدند. اتهام این افراد تلاش در جهت براندازی دولت السالوادور اعلام شد. هیأت اعزامی سازمان ملل برای بررسی این حادثه اعلام کرد که 19 نفر از 27 قاتلی که در این کشتار دست داشتند جزو دانشآموختگان مدرسه قاره آمریکا بودند.[5]
![]() | ![]() | ![]() |
امیلیو ماسرا، گولرمو رودریگز و امانوئل نوریگا ژنرالهای جنایتکاری که توسط آمریکاییها آموزش دیده بودند.
اما دانشآموختگان مدرسه آدمکشها شامل افراد بسیار شناخته شدهتری نیز است: امانوئل نوریگا (Manuel Noriega)، دیکتاتور پاناما، قاچاقچی مواد مخدر و جاسوس سازمان سیا؛ امیلیو ماسرا (Emilio Massera)، فرمانده نیروی دریایی آرژانتین (1978-1973) و یکی از عاملین اصلی کودتای سال 1976؛ ژنرال لئوپولدو گالتیری (Lepoldo Galtieri)، آخریم دیکتاتور نظامی آرژانتین؛ ژنرال روبرتو ادواردو ویولا (Roberto Eduardo Viola)، یکی دیگر از رؤسای جمهوری آرژانتین در زمان حکومت نظامیان؛ ژنرال هوگو بانزر (Hugo Banzer)، دیکتاتور نظامی بولیوی از سال 1997 تا 2001؛ یحیی جامع، رئیسجهور دیکتاتور گامبیا که با کودتا به قدرت رسیده و هنوز در مسند قدرت حضور دارد؛ ژنرال گولرمو رودریگز (Guillermo Rodriguez)، دیکتاتور نظامی اکوادور بین سالهای 1972 تا 1976 که با کودتا علیه رئیسجمهوری قانونی این کشور به قدرت رسید؛ روبرتو دابیبسون (Roberto D'Aubuisson)، جاسوس سیا، فرمانده جوخه مرگ السالوادور و کسی که دستور قتل اسکار رومئو (Oscar Romero) اسقف اعظم السالوادور را صادر نمود، سرهنگ خولیو آلپیرز (Julio Alpirez)، مسؤول شکنجه و قتل شهروندان بولویایی و آمریکایی؛ عاملین جنایت الموزوته (El Mozote) – که طی آن چند صد نفر در یک دهکده به قتل رسیدند –و عاملین تجاوز و قتل راهبههای آمریکایی در السالوادور؛ [6] از هر 7 عضو سازمان مخوف اطلاعاتی شیلی در دوران دیکتاتوری پینوشه یک نفر دانشآموخته مدرسه قاره آمریکا بود. این لیست هنوز ادامه دارد.
![]() | ![]() | ![]() |
ژنرال هوگو بانزر، ژنرال ادواردو ویولا و ژنرال لئوپولدو گالتیری؛ دیکتاتورهای که از مدرسه قاره آمریکا سربرآوردند
کشتارهای الموزوته در السالوادور و سنجوز در کلمبیا
واقعه کشتار غیر نظامیان موسوم به "ال موزوته"، در حد فاصل 11 تا 13 دسامبر سال 1981 میلادی (1360 خورشیدی) اتفاق افتاد که به گفته رئیس جمهور این کشور "بزرگترین کشتار غیر نظامیان در تاریخ معاصر آمریکای لاتین" بوده و دولت مسئول این کشتار بوده است. این کشتار که در خلال جنگ داخلی 12 ساله این کشور رخ داده بود، توسط ارتش السالوادور صورت گرفت که توسط ارتش آمریکا تعلیم داده شده و تحت حمایت آن بودند.

اجساد قربانیان الموزوته که توسط فارغالتحصیلان مدرسه آدمکشها اعدام گردیدند
خبرگزاری فارس: دهها فعال حقوق بشری انگلیسی با حضور در برابر سفارت آمریکا در لندن، خواستار تعطیلی زندان گوانتانامو شدند و علیه دولت واشنگتن شعار دادند.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از شبکه ایبیسی، روز گذشته دهها نفر از فعالان حقوق بشری انگلیس در یازدهمین سالگرد راهاندازی زندان گوانتانامو، در برابر سفارت آمریکا در لندن تجمع کردند.
تعدادی از افرادی که در این تظاهرات مسالمتآمیز حضور داشتند، لباسهای نارنجی رنگ زندانیان گوانتانامو را به تن کرده و ماسکهایی از «باراک اوباما» رئیسجمهور آمریکا به صورت داشتند. برخی دیگر نیز به نشانه همدردی با زندانیان گوانتانامو و شکنجههایی که این افراد میبینند، کیسههای مشکی روی سر خود کشیده بودند.


درخواست برای آزادی «شاکر عامر» از جمله خواستههای تجمعکنندگان در برابر سفارت آمریکا بود. عامر آخرین انگلیسی است که همچنان در زندان گوانتانامو به سر میبرد. عامر که اصالتا عربستانی است، سال 2001 در افغانستان بازداشت شد و از سال 2002 تاکنون در گوانتانامو به سر میبرد.
«شرم بر آمریکا و انگلیس» و «به شکنجه پایان دهید» از جمله شعارهایی بود که در تظاهرات روز گذشته انگلیسیها سر داده شد.


رئیسجمهور آمریکا در رقابتهای انتخاباتی سال 2008 وعده داده بود که در صورت به قدرت رسیدن، زندان گوانتانامو را تعطیل کند، اما این اقدام با مخالفت کنگره آمریکا روبرو شده و این زندان همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد.
روز گذشته همچنین تظاهرات گستردهای در واشنگتن در برابر کاخ سفید برگزار شد. تظاهرات روز گذشته که به دعوت سازمان عفو بینالملل صورت گرفت، شامل طیف گستردهای از گروههای حقوق بشر فعال در آمریکا میشد. «لیما» پایتخت پرو نیز دیگر شهری بود که ساکنان آن ضمن حضور در برابر سفارت آمریکا، تعطیلی گوانتانامو را خواستار شدند.

گروه گزارشهای ویژه مشرق ؛ زمانی که اداره آگاهی ایالات متحده در سال 1908 تشکیل شد یکی از بخشهای فرعی یک سازمان نسبتا کوچک بود که زیر نظر مستقیم دادستان کل اداره میگشت. (اسم این سازمان در سال 1935 به اداره آگاهی فدرال (FBI) تغییر یافت) شش سال بعد اداره آگاهی فدرال یا پلیس فدرال با برخورداری از مدیری بسیار قدرتمند توانسته بود گستره حضور خود را به تمام نقاط کشور افزایش دهد.
جی ادگار هوور (J. Edgar Hoover)، رئیس این اداره در دوران حکمرانی بلامنازع و 50 ساله خود بر این سازمان یک برنامه پنهانی برای شکار تمام کسانی را آغاز نمود که دیدگاههایی متفاوت با عقاید رایج و مسلط داشتند.
وی
به بهانه ایجاد نظم به تعقیب فعالیت سیاهپوست و مدافعین حقوق مدنی پرداخت و به
منظور مبارزه با شیوع کمونیسم با هر اندیشهای که سعی در انتقاد از سرمایهداری
داشت به شدت برخورد کرد. در طول 50 سال حکومت وی هیچ رئیسجمهوری یارای مقابله با
وی را نداشت زیرا دستگاه جاسوسی داخلی وی به اندازه کافی از تمام آنها اطلاعات
جمع کرده بود تا وی بتواند در زمان لازم به باجگیری از هر سیاستمدار آمریکایی
بپردازد. در گزارش حاضر به بررسی برخی از زوایای پنهان زندگی و کار جی ادگار هوور،
اولین و قدرتمندترین رئیس تاریخ پلیس فدرال آمریکا خواهیم پرداخت.

جی ادگار هوور، رئیس تقریبا مادامالعمر پلیس فدرال آمریکا در دفتر کارش در واشنگتن
زندگی، تحصیلات و ریاست اداره آگاهی فدرال (FBI)
ادگار هوور در روز اول سال 1895 در شهر واشنگتن دیده به جهان گشود. مادر وی یک آلمانی-سوئیس وپدر وی نیز یک انگلیسی-آلمانی بود. نکته جالب توجه اینجاست که هوور تا سال 1938 یعنی زمانی که 43 ساله بود، دارای گواهی تولد نبود.[1]
وی در سال 1916 مدرک کارشناسی حقوق را از دانشکده حقوق دانشگاه جرج واشنگتن دریافت نمود. هور در سال 1917 مدرک کارشناسی خود را در همان رشته و دانشگاه اخذ نمود.[2] هوور تمام عمر خود را در واشنگتن زندگی نمود.

جی ادگار هورر در سال 1927
او در سال ۱۹۲۴ به مقام ریاست "ادارهٔ آگاهی" که یک ادارهٔ دولتی زیر نظر وزارت دادگاستری بود منصوب گشت، او این اداره را که بعداً در ۱۹۳۵ به پلیس فدرال آمریکا (افبیآی)تغییر نام داد ظرف مدت نسبتاً کمی به یک سازمان بسیار قدرتمند تبدیل کرد که در حوزهٔ جاسوسی و اطلاعات نیز فعال بود، هوور همچنین افبیآی را در طول جنگ سرد بهعنوان یک ارگان ضدکمونیستی به کار انداخت، او تا پایان عمرش (۱۹۷۲) یعنی بهمدت ۴۸ سال ریاست افبیآی را به عهده داشت.

ادگار هوور در سال 1961
برنامه ضد اطلاعات و شروع جاسوسی از چهرههاو فعالین سیاسی آمریکایی
در سال 1956، ادگار هوور از تصمیمات دیوان عالی آمریکا که توانایی وزارت دادگستری برای تعقیب افراد به علت نظرات سیاسیشان را محدود میساخت، بسیار عصبانی و ناراحت گشته بود. وی در این زمان دستور طرح و اجرای برنامه "ضد اطلاعات" (COINTELPRO) را به بهانه مبارزه با تروریسم صادر نمود.[3]

برنامه COINTELPRO در FBI اولین برنامه دولت آمریکا برای جاسوسی داخلی بود
این برنامه تا سال 1971 و به صورت سری به کار خود ادامه داد، تا اینکه با سرقت مقدار انبوهی از اسناد جمعآوری شده در پنسیلوانیا و افشای آنها ادگار هوور و اداره آگاهی فدرال تحت انتقاد شدید قرار گرفتند. برنامه ضد اطلاعات در ابتدا برای اخلال در فعالیت حزب کمونیست بوجود آمد اما هوور بعدها از این برنامه برای کسب اطلاعات در مورد طیف وسیعی از افراد، از مظنونین به جاسوسی گرفته تا چهرههای مشهور فرهنگی و علمی استفاده نمود. در میان این افراد با نامهایی چون چارلی چاپلین، آلبرت انیشتن، مارتین لوتر کینگ، جان لنون و بسیاری دیگر مواجه میشویم.[4] بنا بر گزارشها هوور بارها سعی نمود موجبات اخراج آلبرت انیشتن را از آمریکا به بهانه کمونیست بودن وی فراهم آورد. برخی محققین بر این باورند که روشهای بکار رفته در برنامه ضداطلاعات شامل اقدامات خشونتآمیز و قتل نیز بودند.[5]

آلبرت انیشتن، چارلی چاپلین و مارتین لوتر کینگ جزو بسیار کسانی بودند که افبیآی آنها را تحت نظر داشت
در حقیقت هوور سعی داشت اسنادی علیه تمام چهرههای شناخته شده آمریکا چه سیاسی و چه غیرسیاسی جمعآوری نماید
پوشههای سری هوور و باجگیری از دولت و کنگره آمریکا
هوور با استفاده از شبکه گسترده جاسوسین و مأمورینی که در اختیار داشت توانست مقادیر زیادی اطلاعات خصوصی و احتمالا شرمآور در مورد بسیاری از افراد قدرتمند بالاخص سیاستمداران کسب نماید. اگرچه گفته میشود که هری ترومن،جان اف کندی و لیندون جانسون خواهان برکناری هوور بودند اما ظاهرا دسترسی هوور به اطلاعات بسیار حساس در مورد این افراد اجازه این کار را به آنها نمیداد.

اگرچه ترومن، کندی و جانسون خواهان برکناری هوور بودند اما قدرت چنین کاری را نداشتند
وی همچنین احتمالا به دلیل اطلاعاتی که در مورد سیاستمداران جمعآوری کرده بود از نفوذ و پشتیبانی زیادی در کنگره برخوردار بود. هوور توانست تا زمان مرگش در سال 1972 به عنوان رئیس اداره آگاهی فدرال باقی ماند. وی در زمان ریاست خود کار با هشت رئیسجمهوری را تجربه نمود.[6] البته اگرچه بسیاری از این رؤسای جمهور از قدرت بیحد و حصر هوور واهمه داشتند اما وی بسیاری اوقات به آنها کمک میکرد تا به اطلاعات حساس در مورد رقبای خود دست یابند و یا اینکه از افشای رسواییهای آنها جلوگیری میکرد.
نژادپرستی که سیاه پوستان را فاقد صلاحیت اداری میدانست
در 27 ژانویه 1988، مروین دیمالی (MervynDymally)، رئیس وقت مجمع سیاهپوستان کنگره، شهادتنامه هرش فرایدمن (Hirsch Friedman)، مأمور ویژه سابق افبیآی را در کنگره ارائه نمود. وی در این شهادتنامه در مورد یکی از برنامههای کنگره به نام "عملیات فرومنشن" (Operation Fruehmenschen) [در آلمانی به معنای "انسان اولیه"] را افشاگری نمود: "هدف از این برنامه تحقیق و نظارت مستمر و بدون دلیل بر مقامات برجسته سیاهپوست انتخابی و انتصابی در سراسر آمریکا بود. من طی مکالماتی که با دیگر مأمورین پلیس فدرال داشتم بدین نتیجه رسیدم که دلیل اصلی اجرای برنامه فرومنشن این است که پلیس فدرال معتقد میباشد مقامات سیاهپوست از نظر روانی و اجتماعی دارای توانایی کافی برای اداره سازمانهای بزرگ دولتی نیستند."

در حالیکه سیاهپوستان آمریکا در صدد دستیابی به حقوق انسانی خود بودند، هوور به بهانه عدم کفایت روانی و اجتماعی آنها برای اداره سازمانهای دولتی تصمیم به جاسوسی از ایشان گرفت
در 22 ژوئن همان ماه، ایرا مورفی (Ira Murphy)، قاضی و قانونگذار سابق تنسی که تحقیقات گستردهای را در مورد این عملیات انجام داده بود، طی جلسه استماع حزب دموکرات با ادای شهادت در مورد عملیات فرومنشن گفت که وی و دیگران معتقدند عملیات "تحت هدایت ریچارد نیکسون و ادگار هوور آغاز شده و تا این زمان ادامه دارد." قاضی مورفی اعلام داشت برخی از اسناد فرومنشن نشان می دهند که بیش از 300 مقام سیاهپوست و اقلیت تحت نظر پلیس فدرال و وزارت دادگسترس قرار داشتند. در زمان مرگ هوور در سال 1971 تنها کمتر از 1 درصد کارکنان پلیس فدرال را سیاهپوستان تشکیل میدادند.[7]

اوریلی، تاریخنگار و متخصص رویدادهای پلیس فدرال آمریکا معتقد است که هوور همیشه یک نژادپرست بوده
کنت اوریلی (Kenneth O'Reilly)،محقق آمریکایی و متخصص امور پلیس فدرال، در مورد گرایشات نژادپرستانه هوور مینویسد،"جی ادگار هوور همیشه یک نژادپرست بوده است." جامعهای که وی در آن متولد شده و رشد یافت جایی بود که در آن برتری سفیدپوستها یک امر بدیهی محسوب میشد.[8] هوور این عقاید را در سراسر زندگی خود به همراه داشت و صرفا زمانی که از نظر سیاسی به نفعش بود خود را با محیط جدید تطبیق داد. بنابراین، زمانی که در اوج جنبش حقوق مدنی، ایستار و نگرش آمریکاییها شروع به تغییر نمود، هوور اعلام کرد که زیر نظر نگه داشتن فعالیت حقوق مدنی سیاهپوستان و اذیت و آزار آنها بخشی از برنامههای پلیس فدرال برای شکار "کمونیستها" است.
هوور: مارتین لوتر کینگ باید خودکشی کند!
هوور به خاطر کینهجویی عمیق شهرتی به هم زده بود. وی بالاخص به علت خوی نژادپرستانه خود از مارتین لوتر کینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان، نفرت شدیدی به دل گرفته بود. هوور از لوتر کینگ به عنوان "خطرناکترین سیاه در تاریخ این ملت" یاد میکرد. هوور از برنامه COINTELPROاستفاده برد تا کینگ را به صورت بیست و چهار ساعته تحت نظر بگیرد به این امید که مدرکی دال بر تمایل وی به کمونیست و یا انحرافات جنسی بیابد. پس از اینکه مدتی مکالمات کینگ به صورت غیرقانونی تحت استراق سمع قرار گرفت، هوور متقاعد شد که به مدارکی دال بر خیانت کینگ به همسر خود دست یافته است.

پلیس فدرال آمریکا به صورت غیرقانونی کینگ، رهبر جنبش مدنی سیاهپوستان را تحت نظر داشته و وی را برای خودکشی تحت فشار قرار داد
وی سعی کرد گزارشگران را متقاعد نماید که این مسأله را در حوزه رسانهای مطرح نمایند اما اسناد و مدارک وی چنان مبهم و غیرقابل اتکاء بودند که هیچ رسانهای حاضر به انجام این کار نشد. هوور در نهایت نوار ضبط شده را به دفتر مارتین لوتر کینگ فرستاده و از وی خواست که به منظور جلوگیری از افشای مکالمات دست به خودکشی بزند![9]
سینتیا مککینی (Cynthia McKinney)، ازنمایندگان مجلس نمایندگان آمریکا، معتقد است که حتی ترور کینگ نیز ادامه برنامه "ضد اطلاعات"بود تا بدین ترتیب وی را با یک رهبر سیاهپوست دستنشانده و مطیع جایگزین نمایند.[10]

مککینی، نماینده مجلس نمایندگان آمریکا: مارتین لوتر کینگ با همدستی پلیس فدرال ترور شد
هوور، استاد اعظم فراماسونری
هوور یکی از فراماسونهای فعال و برجسته بود. وی در 9 نوامبر 1920 و زمانی که هنوز 26 سال بیشتر نداشت در لژ شماره 1 فدرال در واشنگتن به درجه استادی نائل گشت. وی در طول 52 سال که به عنوان یک ماسون فعالیت نمود مدالها،جوایز و عناوین زیادی را کسب نمود. در نهایت وی به عنوان بازرس کل افتخاری درجه سی و سوم در "حوزه جنوبی آیین اسکاتلندی" (Southern Scottish Rite Jurisdiction) انتخاب گردید. وی همچنین صلیب بزرگ افتخار که بزرگترین نشان "آیین اسکاتلندی" [یکی از فرقههای ماسونی معروف آمریکا] را کسب نمود.[11] هماکنون در "خانه معبد" [معبد متعلق به آیین اسکاتلندی] اتاقی به نام هوور وجود دارد که انباشته از اشیای شخصی به جای مانده از وی است.

ادگار هوور بیش از 52 سال به عنوان استاد فراماسونر فعالیت نمود
آیا اولین رئیس افبیآی یک همجنسباز بود؟
در دهه 1940 اخباری منتشر گشتند مبنی بر اینکه ادگار هوور تمایلات همجنسبازانه دارد. جان استیوارت کاکس (John Stuart Cox) و ایتان جی. تئوهاریس (and Athan G. Theoharis) معتقد بودند کلاید تولسون (Clyde Tolson) که از مدیران افبیآی که پس از مرگ هوور وارث وی نیز شد، با وی روابط جنسی داشت.[12]

هوور در کنار کلاید تولسون، فردی که گفته میشود شریک جنسی هوور بود
هوور هر کسی را که در مورد زندگی جنسی وی سخنی میراند، تحت تعقیب قرار داده و تهدید میکرد. بنا بر گزارشها وی برای جلوگیری از پخش اخبار مرتبط با انحرافات جنسی خودش شروع به جمعآوری اطلاعات جنسی در مورد دیگر سیاستمداران نمود تا در صورت لزوم جامعه حکومتی آمریکا را وادار به سکوت نماید. پروندههای محرمانه وی برای مثال حاوی اطلاعاتی در مورد رفیقههای همجنس باز الینور روزولت، همسر رئیسجمهور فرانکلین روزولت و نیز زندگی جنسی جان اف کندی بودند.
آنتونی سامرز (Anthony Summers)، روزنامه نگاری آمریکایی در کتابی با عنوان "زندگی سری جی. ادگار هوور" که در سال 1993 منتشر شد به گزارشاتی اشاره میکند که بر مبنای آنها هوور در دهه 1950 و در میهمانیهای همجنسبازان با لباس زنانه حضور مییافت.[13]
چرا ادگار هوور هیچگاه به صورت جدی به تعقیب مافیا نپرداخت؟
در دهه 1950، انتشار مدارکی که نشان از عدم تمایل هوور برای اختصاص منابع افبیآی به منظور تعقیب گروههای جنایتکار سازمان یافته بود باعث گشت تا رسانهها شروع به انتقاد از وی و همکاراناش بنمایند.[14] وی ظاهرا هیچ اعتقادی به وجود جنایت سازمان یافته در آمریکا نداشت.
اما در مورد دلایل این امر دو نظریه مطرح شده است:
1. هوور اعتقاد داشت که مافیا مسألهای محلی است و بنابراین ترجیح میداد به جای تخصیص منابع اداره آگاهی فدرال به مبارزه با جرائم سازمان یافته به تعقیب افرادی بپردازد که در نظر وی در صدد ترویج کمونیسم در آمریکا بودند. به نظر هوور تعقیب این مجرمین ارزش چندانی برای وی نداشت.
2. همانگونه که گفته شد هوور دچار انحارافات جنسی بود. وی دوست داشت که لباس زنانه به تن کرده و با مردان رابطه داشته باشد. برخی محققین بر این باورند که گروههای جنایتکار سازمان یافته آمریکایی از این امر آگاهی داشته و از آن برای باجگیری از هوور استفاده میکردند. این امر توضیح میدهد که چرا هوور به طور مداوم با کندی، دادستان کل کشور، که در صدد تعقیب مافیا بود، درگیری داشت.[15]
3. عده دیگری از متخصصین اعتقاد دارند که هوور خود مهره مافیا بود و تشکیلات اف بی ای در حقیقت برای حفاظت و حراست از کلان مافیاها در آمریکا تاسیس شد.

آیا استاد اخاذی و باجگیری خود طعمه مافیا شده بود؟
[1]american_almanac.tripod.com/hoover.htm
[2]gwtoday.gwu.edu/people/jedgarhooversgwyears
[3]Cox, John Stuart and Theoharis, Athan G. (1988). The Boss: J. Edgar Hoover and the Great American Inquisition. Temple University Press.p. 312.ISBN 0-87722-532-X.
[4]Kessler, Ronald (2002). The Bureau: The Secret History of the FBI. St. Martin's Paperbacks.pp. 107, 174, 184, 215.ISBN 0-312-98977-6.
[6]http://en.wikipedia.org/wiki/J._Edgar_Hoover
[7]http://american_almanac.tripod.com/hoover.htm
[8]http://www.kooriweb.org/foley/essays/essay_14.html
[9]http://www.biography.com/people/j-edgar-hoover-9343398?page=2
[10]http://www.counterpunch.org/2002/09/18/goodbye-to-all-that/
[11] http://www.srmason-sj.org/council/journal/5-may/deloach.htm
[12] Cox, John Stuart and Theoharis, Athan G (1988). The Boss: J. Edgar Hoover and the Great American Inquisition. Temple University Press. p. 108. ISBN 0-87722-532-X.
[13] Summers, Anthony (1993). Official and Confidential: The Secret Life of J Edgar Hoover. Pocket Books. ISBN 0-671-88087-X.
[14] http://en.wikipedia.org/wiki/J._Edgar_Hoover#Response_to_Mafia_and_civil_rights_groups
[15] http://boards.straightdope.com/sdmb/showthread.php?t=592633

یک اقلیت چشمگیر در امریکا داشتن سلاح (از هر نوع که باشد) را بامعنا و مفهوم آزادی مساوی میدانند و به نظر میرسد ریشههای تاریخی این مساله در امریکا و چگونگی اکتشاف و تکامل این کشور نهفته است.»

این فرهنگ استفاده از تفنگ بخشی از سبک زندگی طبقه متوسط بوده است. اکنون که طبقه متوسط در امریکا در حال نابودی است، آنها رو به اقدامات خشونت بار و تیراندازی میآورند. این چیزی است که به آنها آموخته شده است: به مردم تیراندازی کنید."
جام دینی؛ فارس گزارش داد: گروه های تروریستی که با ادعای "تلاش برای آزادی" سوریه را به آشوب کشانده اند و به درگیری های مذهبی هم دامن زده اند این بار با شکنجه شهروند مسیحی ماهیت پلید خود را بیش از پیش فاش کرده اند.
در این فیلم که اخیرا منتشر شده است مشاهده میشود یکی از اعضای گروههای مخالف دولت سوریه، فردی دست بسته را شلاق زده و او را به حمایت از دولت سوریه متهم میکند.
«زاید بنجامین» خبرنگار با سابقه تحولات سوریه هویت این فرد را «فیلیپ سلیمان» اعلام کرده است. بنا بر این گزارش وی از اهالی یکی از محلات مسیحینشین حما است و تروریستها او را به عضویت در گروههای حامی دولت متهم کردهاند.
البته ترویست های که مورد حمایت وهابیون و برخی دولت های عربی می باشند با کشتار شیعیان و تخریب مساجد و حسینیه های آنان همواره تلاش کرده اند که این اعمال غیر انسانی را به ارتش و دولت سوریه نسبت دهند.
این اولین بار نیست که چنین ویدئوهایی از رفتارهای وحشیانه تروریستهای سوری منتشر میشود. دو هفته قبل بود که ویدئویی منتشر شد که نشان میداد تروریستهای سوری سر شهروندان را با ساتور قطع میکردند.

به گزارش سرویس بین الملل باشگاه خبرنگاران؛ پایگاه اینترنتی روزنامه واشنگتن پست در این خصوص نوشته است که داریوش سر رشته تبعه ایرانی هفتاد و سه ساله و همسرش سکینه، ماه گذشته(شب انتخابات ریاست جمهوری آمریکا) از تبریز وارد فرودگاه بین المللی دالِس شدند تا با دختر و نوه دختری خود دیدار کنند.
بر اساس این گزارش، سکینه سررشته همسر این تبعه ایرانی تابعیت آمریکایی دارد و همسرش داریوش سررشته نیز کارت سبز اقامت در آمریکا داشت، اما سه سالی بود که به آمریکا سفر نکرده بود.
عدم سفر سه ساله سررشته به آمریکا توجه یکی از کارکنان گمرک و محافظت مرزی فرودگاه را به خود جلب میکند و پس از این بود که ماموران فرودگاه دالس، این دو نفر را به قسمت دیگری میبرند و شروع به سوال از آنها میکنند.
به گفته سکینه سررشته، در زمان بازجویی ماموران با صدای بلند به انگلیسی داد میزدند و همسر او را تهدید میکردهاند و او به دلیل مسلط نبودن به زبان انگلیسی حرفهای آنها را متوجه نمیشده است.
همسر وی در ادامه گفته است: ماموران فرودگاه، داریوش سررشته را با خود بردهاند و این بازداشت و بازجویی بیش از پنج ساعت طول کشیده و پس از آن وی رنگ پریده و کاملا سراسیمه بازگشته است.
داریوش دو روز بعد بر اثر حمله قلبی در خانه دخترش فوت کرد و اعضای خانوادهاش معتقدند وی بر اثر فشار بازجویی تحکم آمیز پنج ساعته ماموران گمرک و وارد آمدن فشار شدید روحی جان سپرده است.
Sepideh
Sarreshteh of Falls Church and her father, Daryoush Sarreshteh, in a
photo taken several years ago. Daryoush Sarreshteh died Nov. 8 in his
daughter's home, two days after what his family says was a harsh
five-hour interrogation at Dulles Airport.
(Courtesy Sepideh Sarreshteh)
On Election Night last month, Daryoush Sarreshteh, 73,
and his wife Sakineh, arrived at Dulles International Airport after 11
hours of flying from Tabriz, Iran, where he was once the mayor. They
were looking forward to seeing their daughter and granddaughter in
Falls Church. Sakineh Sarreshteh is a naturalized U.S. citizen and
Daryoush Sarreshteh had a green card, though he had not been in this
country in three years.
The three-year absence apparently caught the eye of someone at Customs and Border Protection at Dulles, because “legal permanent residents” are supposed to be, well, residents. They took the Sarreshtehs into the back and began to question them. According to Sakineh Sarreshteh, this involved a great deal of shouting and intimidating in English, which neither understood. The detention and interrogation lasted for more than five hours, with their confused family waiting elsewhere in the terminal, and it seemed to stagger Daryoush Sarreshteh. He emerged just before midnight, pale and fearful, his wife said.
Two days later, he suffered what appears to be a sudden heart attack and died in his daughter’s home in Falls Church. His family believes the interrogation by the Customs officers killed him.
“They took him from us,” Sakineh Sarreshteh said the other day, speaking through her daughter, Sepideh Sarreshteh. She said she believes the forceful interview was fatal, “because of the five hours of stress. He’s not going to come back. Please don’t do this to other parents and innocent people.”
Customs officials don’t believe they acted inappropriately.
“Customs and Border Protection empathizes with the grief this family is feeling toward the untimely loss of Mr. Sarreshteh,” spokesman Stephen Sapp said. “We wish to assure them that Mr. Sarreshteh’s admissibility review was of a routine nature, and that CBP strives to treat all travelers with respect and in a professional manner.”
Sepideh
Sarreshteh and her mother, Sakineh Sarreshteh of Iran, hold the
passport of Daryoush Sarreshteh, who they say was interrogated for five
hours after landing at Dulles Airport last month. Two days later, he
apparently had a heart attack and died.
(Tom Jackman - The Washington Post)
The Sarreshteh family is considering a lawsuit against Customs, depending on the results of the autopsy of Sarreshteh, attorney Demetrios Pikrallidas said. A family friend, he was at Dulles the night the couple arrived from Iraq, and was the first to see Daryoush Sarreshteh emerge from his interview around 11:45 p.m.
Daryoush Sarreshteh's passport photo.
(Courtesy Sepideh Sarreshteh)
“He was shaking,” Pikirallidas said. “He was panicked. He broke down in tears.”
“They treated them like dogs,” said Sapideh Sarreshteh, a nurse who lives in Falls Church with her 13-year-old daughter. “And they killed my Dad.”
Years ago, Daryoush Sarreshteh was the mayor of Tabriz, a city with an estimated population of 1.4 million, during the Shah’s reign which ended in 1979. He also oversaw Maku, a smaller city in the West Azerbaijan region. His daughter said that Mahmoud Ahmadinejad, the current president of Iran, worked for her father at one time. Sarreshteh had been retired for a number of years.
Sarreshteh had four children, of which Sepideh, 39, is the oldest. She moved to the U.S. in 1998, works as a physician’s assistant and has a ”green card” as a legal permanent resident.
Sepideh Sarreshteh said she helped both of her parents obtain green cards as well, and her mother earned U.S. citizenship in 2011. But her father had some health problems, underwent several surgeries, survived the recent massive earthquakes in Tabriz, and did not visit this country for three years. Those with “legal permanent resident” status are either supposed to live here or at least visit once a year. Daryoush Sarreshteh did neither.
So after flying from Tabriz to Turkey, and from Turkey to Dulles, he and his wife were pulled from the line at Customs and taken to a back room, Sakineh Sarreshteh said. They arrived at 6:30 p.m., and had family waiting. For three hours, the family heard nothing.
“I showed my American passport,” she said, “I said, ‘Let me go out.’ They said no, you’re going to stay here.” For two-and-a-half hours, “they kept yelling and asking questions. I didn’t understand.”
Then they took her husband into a separate room. “They kept yelling at him,” she said. At the three-hour mark, after Sakineh Sarreshteh gave officers her daughter’s business card, they called Sepideh and reported her parents would be out soon.
But the agents were apparently waiting to get a Farsi translator on the phone. An on-the-record interview was then conducted by Officer Bryan Hinger, which was transcribed and given to Daryoush Sarreshteh before he left.
The interview does not seem particularly confrontational. Sarreshteh explains that he got his green card in 2006, and gives his permanent address in Tabriz. He said he planned to stay in the U.S. for two months.
“Our records indicate,” Hinger told Sarreshteh, “you departed [the U.S.] on January 22, 2009 and today is the first time you have been back since. Is this correct?”
“Yes, I confirm that,” Sarreshteh said.
“Why have you been absent from the United States for this period of time?” Hinger asked.
Sarreshteh replied, “I was not able to come. I do not have any other explanation to give you.”
A few minutes later, Hinger tells him, “it appears as if you have abandoned your status as a Lawful Permanent Resident in the U.S. Do you understand?”
Sarreshteh said, “Based on the explanations that were given to me, I understand.”
He was issued a notice to appear before an immigration judge to explain why his status should not be revoked. Sarreshteh said he would appear. “I will respect the law and follow it,” Sarreshteh said.
His wife was released about 11:30 p.m., and Sarreshteh walked out around 11:45 p.m. He was taken to his daughter’s home in Falls Church.
On Wednesday, Nov. 7 he appeared to be well, his daughter said. She went to work the next day, and the elder Sarreshtehs took a walk together, though “he couldn’t walk very far.”
When Sepideh Sarreshteh came home around 5 p.m. on Nov. 8, she said, “He didn’t look himself.” He asked her, strangely for him, “Can you take my blood pressure?” She didn’t ask why, and didn’t have the equipment. He didn’t say anything, and went downstairs to watch TV.
About a half-hour later, his daughter and wife were calling Daryoush Sarreshteh to come upstairs for dinner. But he had collapsed in a bathroom, and was dead.
Pikrallidas, a Fairfax lawyer, said, “Our allegation is that the stress did this to him.” He said it was possible Sarreshteh had developed a blood clot in his leg which traveled to his heart, but would not have been fatal if he hadn’t been under stress. Sarreshteh’s wife collapsed the night of his death and had to be hospitalized.
“This is basically a wrongful arrest,” Pikrallidas said. “There’s no reason to hold him for five hours.”
Sapp said that “privacy laws prohibit Customs and Border Protection from discussing specifics of any individual’s admissibility.” He said he could not respond to the allegations that the officers had been yelling or intimidating toward the Sarreshtehs, or any claim that the incident was connected to Daryoush Sarreshteh’s death.
Sapp added, “The United States has been and continues to be a welcoming nation. U.S. Customs and Border Protection not only protects U.S. citizens and lawful permanent residents in the country but also wants to ensure the safety of our international travelers who come to visit, study and conduct legitimate business in our country.”
As
mayor of Tabriz, Iran, during the reign of the Shah, Daryoush
Sarreshteh cuts a ceremonial ribbon. He had been retired for many years
before his death in Falls Church on Nov. 8.
(Courtesy Sepideh Sarreshteh)

افزایش خشونت و کشتار غیرنظامیان که هدف از آن ایجاد جنگ فرقهای و قومی در سوریه است، مدرکی است بر اینکه مهارت انگلیس در شعله ور کردن و برانگیختن تروریسم، در راستای هدف امپریالیستی غرب مبنی بر بی ثبات کردن جامعه سوریه و دولت بشار اسد به کار گرفته شده است."


















نظامیان رژیم اشغالگر دو خبرنگار را نزدیک محل شهادت نوجوان 17 ساله به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. | |
به گزارش خبرگزاری مقاومت اسلامی به نقل از العالم، نظامیان رژیم اشغالگر 2 خبرنگار را نزدیک محل شهادت نوجوان فلسطینی در الخلیل به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند.
نظامیان صهیونیست سپس این دو خبرنگار را در خیابان برهنه کرده و به سوی آنها گاز اشک آور شلیک کردند. این درحالی است که جراحات یکی از این خبرنگاران به حدی شدید بود که باید فورا به بیمارستان منتقل می شد.
ارتش رژیم اشغالگر در واکنش به انتشار این خبر آن را در حد یک ادعا دانسته و گفته است که این موضوع را بررسی می کند.
"یسری الجمل" و "مأمون وزوز" دو عکاس خبرنگار که برای "رویترز" کار می کنند، تأکید کردند که نیروهای رژیم اشغالگر آنها را نزدیک ایست بازرسی که اخیرا یک جوان فلسطینی در آنجا به شهادت رسیده بود، متوقف کردند.
این درحالی است که روی خودرو آنها آرم بزرگی وجود دارد که نشان می دهد آنها خبرنگار هستند؛ و آرم "مطبوعات" نیز بر لباس هر دو آنها کاملا مشخص بود.
به گفته این دو خبرنگار، نظامیان اشغالگر حتی به آنها فرصت ندادند که برگه هویت و کارت شناسایی خود را به آنها نشان دهند؛ و بلافاصله پس از پیاده شدن از خودرو آنها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند.
نظامیان اشغالگر پس از برهنه کردن این دو خبرنگار، آنها را با لباس زیر در کنار خیابان رها کردند.
صهیونیست ها همچنین دو خبرنگار محلی دیگر را متوقف کرده و کنار این دو عکاس خبرنگار قرار داده و پیش از ترک محل کنار آنها و حتی داخل خودرویشان گاز اشک آور شلیک کردند.
"محمد السلایمه" نوجوان 17 ساله فلسطینی چهارشنبه گذشته در یکی از ایست های بازرسی نزدیک منزلش در الخلیل هدف گلوله نظامیان رژیم اشغالگر قرار گرفته و به شهادت رسید.
رژیم صهیونیستی مدعی شده است که این نوجوان فلسطینی با خود تفنگ پلاستیکی همراه داشت.
گروه گزارش ویژه مشرق؛ حجم كل تجارت جهانی دارو در سال 2005 معادل 602 ميليارد دلار بود. برای سال 2007 این رقم به 710 میلیارد دلار رسید. با نگاهی به گزارش های موجود ميزان فروش جهاني دارو در سال 1998 را 309 ميليارد دلار می یابیم. صنعت داروسازي در سال 2008 از بين 52 صنعت سودآور جهان رتبه سوم را به خود اختصاص داد و در سال 2012 نیز بزرگترین شرکت دارویی جهان چیزی نزدیک به 120 میلیارد دلار درآمد داشته است. این میزان رشد حاکی از آن است که تجارت دارو به دلایل گوناگون رو به گسترش بوده و هم اکنون سرانه مصرف دارو در جهان به رقمی نزدیک به 100 دلار رسیده است.










نام بابی ساندز را حتما شنیده اید؛ نام خیابانی است جنب سفارت انگلیس. اما به راستی او که بود؟
پادشاهی فخیمه بریتانیا چگونه با زندانیان سیاسی دربند خود رفتار مینماید؟
چرا نماینده قانونی مردم در پارلمان انگلیس از فرط گرسنگی در زندان جان میبازد؟
چگونه استعمار پیر آخرین نفسهای خود را با فدا ساختن جوانان مبارز سپری میکند؟
گروه گزارشهای ویژه مشرق؛ دولت انگلستان یکی از داعیهداران برقراری حقوق بشر در جهان است و در صورت اقتضای منافع خود از حقوق بشر به عنوان عاملی برای اعمال فشار بر ملل جهان استفاده مینماید. این در حالی است که در داخل مرزهای بریتانیای کبیر شاهد موارد متعدد نقض حقوق اولیه بشری هستیم. یکی از نمونههای این امر جنبش استقلال طلبانه ایرلند شمالی میتواند باشد که تاکنون تلاشهای نظامی و سیاسی زیادی را برای رهایی از بند یوغ استیلای پادشاهی متحده انجام داده است. در گزارش حاضر نگاهی خواهیم داشت به زندگی و فعالیت سیاسی بابی ساندز، از فعالین جنبش استقلال ایرلند که در نهایت جان خود را در زندانهای رژیم استعماری انگلستان از دست داد.

روبرت جرارد بابی ساندز، نماد آزادیخواهی و مبارزه مردم ایرلند علیه استعمار انگلستان
روبرت جرارد بابی ساندز (Robert Gerard "Bobby" Sands) یکی از اعضای داوطلب ارتش مشروط جمهوری ایرلند و نیز عضو پارلمان بریتانیا بود که در در زندان "اچام پریون میز" (HM Prison Maze) در پی اعتصاب غذای طولانیمدت درگذشت.
وی رهبر جنبش اعتصاب غذا در سال 1981 بود و پس از مرگ وی موج جدیدی در میان جوانان ایرلندی برای کسب استقلال از بریتانیا آغاز گردید.[1]
کودکی، جوانی و پیوستن به ارتش مشروط جمهوری ایرلند
بابی در 9 مارس 1954 در یک خانواده کاتولیک در "ابوتز کراس" (Abbots Cross) ایرلند شمالی متولد گشت. وی فرزند بزرگ جان و رزالین بود که علاوه بر وی یک دختر و پسر دیگر نیز داشتند. خانواده وی بعدها مجبور به مهاجرت به "راتکول" (Rathcoole) شدند. وی پس از ترک دبیرستان به عنوان شاگر مکانیک مشغول به کار شد اما به زور اسلحه وفاداران به تاج و تخت انگلستان مجبور به ترک کار خود شد.[2] بابی در ژوئن 1972 و در سن 18 سالگی به خاطر تهدید وفاداران شهر راتکول را ترک نموده و به نزد خانوادهاش در غرب بلفاست رفت.[3]

گروه موسوم به وفاداران، با حمایت دولت انگلیس و با ایجاد ترس و ترور در ایرلند شمالی سعی دارند تا اتحاد این سرزمین با انگلستان حفظ گردد.
تهدیدهای این گروه بابی ساندز جوان را در ابتدا مجبور به ترک شغل و سپس محل سکونتش نمود.
فعاليت در ارتش مشروط جمهوری ایرلند
ساندز در سال 1972 به ارتش مشروط جمهوری ایرلند (Provisional IRA) پیوست. این ارتش در سال 1969 از ارتش جمهوری ایرلند و متعاقب برخی اختلافات ایدئولوژیکی و تاکتیکی شکل گرفته بود و هدف آن کسب استقلال ایرلند شمالی از انگلستان بود. در 28 جولای 2005، این گروه سلاحها را کنار گذارده و اعلام نمود که از این پس با ابزار کاملا سیاسی و صلحآمیز در راستای دستیابی به اهدافش تلاش خواهد نمود. برخی گروههای منشعب از این ارتش هنوز به خطمشی نظامی خود پایبند هستند.[4]

ارتش ایرلند جنوبی و اعضای آن چندین دهه برای کسب استقلال ایرلند شمالی از انگلستان مبارزه نمودند
ساندز در اکتبر 1972 بازداشت شده و متهم به مالکیت چهار سلاح سبک شد که در خانه محل سکونت وی کشف شده بودند. وی در آوریل 1973 به چهار سال زندان محکوم شده و در آوریل 1976 از زندان آزاد گشت.[5] وی پس از آزادی از زندان فعالیت خود را در جنبش استقلالطلبی ایرلند شمالی ادامه داده و چند بار دیگر نیز محاکمه گشت تا اینکه در سال 1977 به جرم حمل سلاح گرم به 14 سال زندان محکوم شد.[6] وی این دوره 14 ساله را باید در زندان "اچام پریون میز" که با نام "لانگکش" (Long Kesh) نیز خوانده میشد سپری میکرد.
سالهای حبس در زندان لانگکش
ساندز در زندان به نوشتن مطالب برای روزنامه و سرودن شعر روی آورد – اشعار وی در روزنامه "فوبلاخت" (An Phoblacht) جمهوری ایرلند منتشر میگشتند. وی در اواخر سال 1980 به عنوان افسر فرمانده زندانیان ارتش مشروط جمهوری ایرلند منصوب گشت پس از او برندن هاگز (Brendan Hughes) که در اولین اعتصاب غذا حضور داشت، فرماندهی جمهوریخواهان را بر عهده گرفت.

زندان لانگکش، جایی که ساندز باید دوران محکومیت 14 ساله خود را در آنجا سپری میکرد
این زندان از اواسط دهه 19701 تا اواسط دهه 2000 برای حبس زندانیان جنبش استقلال ایرلند شمالی به کار می رفت
زندانیان جمهوریخواه اعتراضاتی را برپا داشتند تا بار دیگر از "وضعیت ویژه" برخوردار شده و با آنها به مانند زندانیان عادی برخورد نشود. این مبارزات در سال 1976 و با "اعتراض پتو" آغاز شد که طی آن زندانیها از پوشیدن لباس زندان اجتناب ورزیده و به جای آن پتو به دور خود میپیچیدند.[7]
انتخاب به عنوان نماینده پارلمان و جلوگیری دولت بریتانیا از این امر
اندکی پس از آغاز اعتصاب، فرانک ماگوئر (Frank Maguire)، یکی از نمایندگان محلی ایرلند، به صورت ناگهانی بر اثر سکته قلبی درگذشت. بدین ترتیب انتخابات محلی برای انتصاب جایگزین وی در آوریل 1981 انجام گرفت. پدید آمدن این کرسی خالی در منطقهای که ملیگرایان دارای اکثریتی با حاشیه پنج هزار نفری بودند فرصت مناسبی را برای حامیان ساندز پدید آورد تا جامعه ملیگرا را پشت سر وی متحد نمایند.[8] ساندز در یک انتخابات بسیار رقابتی و نزدیک توانست نامزد حزب اتحادگرای اولستر (Ulster Unionist Party) را با 30/439 رأی در برابر 29/046 رأی شکست دهد.[9]

دولت انگلستان، داعیه دار نظام مردمسالاری و
پارلمانتیسم با تصویب قانونی از ورود بابی ساندز به مجلس این کشور جلوگیری مینماید
پس از موفقیت ساندز، حکومت بریتانیا با تصویب قانونی با عنوان "قانون نمایندگی مردم" (1981) اعلام داشت که زندانیانی که محکوم به حبسهایی بیش از یک سال در زندانهای انگلستان و یا ایرلند شدهاند نمیتوانند در انتخابات بریتانیا شرکت نمایند. تصویب این قانون به منظور جلوگیری از ورود اعتصاب غذا کنندگان به پارلمان انگلستان انجام گرفت.[10]
اعتصاب غذا در اعتراض به شرایط زندان
اعتصاب غذای سال 1981 ایرلند (دومین اعتصاب غذای زندانیان ایرلندی) با امتناع ساندز از غذا خوردن در 1 مارس 1981 آغاز گردید. ساندز تصمیم گرفت که دیگر زندانیان نیز باید با فاصله زمانی از یکدیگر به اعتصاب بپیوندند تا با بدتر شدن حال زندانیان در چندین ماه متوالی این جنبش در میان افکار عمومی اهمیت یابد.

تصویری از بابی ساندز بر یکی از دیوارهای شهر بلفاست در ایرلند شمالی
تنها خواسته وی در زندان این بود که با وی به عنوان یک زندانی سیاسی رفتار شود، خواستهای که در نهایت جان خود را بر سر آن گذارد.
اعصاب غذا حول پنج خواسته مطرح گردید:
1. حق نپوشیدن لباس زندان؛
2. حق کار نکردن در زندان؛
3. حق ارتباط آزاد با دیگر زندانیان و انجام فعالیتهای آموزشی و سرگرمی؛
4. حق یک ملاقات، یک نامه و یک بسته در هر هفته؛
5. احیای تمام عفوهایی که به علت اعتراضات لغو شده بودند.[11]
زندانیان میخواستند که به عنوان زندانیان سیاسی (و یا اسرای جنگی) قلمداد گردند نه مجرمان عادی.

آزادیخواهان محبوس در زندان بریتانیا که جان خود را در اعتصاب غذای سال 1981 ایرلند از دست دادند
از چپ به راست و در جهت عقربههای ساعت:
بابی ساندز؛ فرانسیس هاگز (Francis Hughes)؛ ری مککریش (Ray McCreesh)؛ پاتسی اوهارا (Patsy O'Hara)؛ جو مکدانل (Joe McDonnell)؛
مارتین هورسون (Martin Hurson)؛ کوین لینچ (Kevin Lynch)؛ کیران دورتی (Kieran Doherty)؛ توماس مکالوی (Thomas McElwee)؛ مایکل دیوین (Michael Devine).
مرگ بابی ساندز و نه نفر از یارانش بر اثر اعتصاب غذا
ساندز در 5 می 1981 پس از 66 روز گرسنگی در سن 27 سالگی در بیمارستان زندان لانگکش درگذشت. در گزارش اولیه پزشکی قانونی اعلام شد که دلیل مرگ ساندز و دیگر اعتصاب کنندگان "گرسنگی خود تحمیلی" بوده است. اعتراضات خانوادههای اعتصاب کنندگان باعث شد که این عبارت به "گرسنگی" تغییر یابد. [12] ساندز اولین نفر از مجموع ده نفری بود که جان خود را برای کسب حقوق زندانیان سیاسی از دست دادند.

مزار ساندز و دورتی (به ترتیب راست و چپ) و سنگنوشته یادبود ده نفر حماسهآفرین زندان لانگکش
اعلام خبر مرگ بابی ساندز باعث بروز ناآرامی در مناطق ملیگرای ایرلند شد. بیش از 100/000 نفر در مراسم خاکسپاری وی شرکت نمودند. سامدز در زمان مرگ به مدت 25 روز عضو پارلمان انگلستان بود اگرچه هنوز ادای سوگند نکرده و بر کرسی خود تکیه نزده بود.
رویدادهای پس از مرگ بابی ساندز در ایرلند شمالی
مادر بابی ساندز: "بابی از من خواسته بود که اگر به کما رود اجازه ندهم که او را بوسیله سرم تغذیه کنند. و من نیز این اجازه را نمیدادم."
(برای دانلود اینجا کلیک کنید)
مارگارت تاچر، نخستوزیر وقت انگلستان، در اسخ به سؤالی در مجلس عوام (5 می 1981) اعلام داشت که، "آقای ساندز یک مجرم محکوم شده بود. وی تصمیم گرفت که جان خود را از دست بدهد."[13] واقعا در صورتی که یک زندانی در کشوری دیگر چنین اقدامی انجام دهد آیا پاسخ مقامات انگلیسی به همین منوال خواهد بود؟ مجلس بریتانیا نیز در بیانیه رسمی اعلام مرگ ساندز حتی از ابراز تسلیت و همدردی عرفی به خانواده وی امتناع نمود.

تصاویری از مراسم خاکسپاری بابی ساندز
واکنشهای جهانی به خبر فوت بابی ساندز
اروپا
در اروپا، اعتراضات وسیعی به مرگ ساندز صورت پذیرفت. پنج هزار دانشجو در شهر میلان ایتالیا پرچم "اتحادیه" را به اتش کشیده و فراد "آزادی اولستر" را سر دادند. کنسولگری انگلستان در شهر گنت بلژیک مورد حمله معترضین خشمگین قرار گرفت. هزاران نفر در پاریس و با شعار "ارتش جمهوری ایرلند پیروز خواهد شد" دست به راهپیمایی زدند. در پارلمان پرتقال، نمایندگان مخالف دولت به احترام بابی سندز ایستادند. در اسلو، تظاهرات کنندگان یک گوجه فرنگی را به سوی الیابت دوم، ملکه پادشاهی متحده بریتانیا، پرتاب کردند که البته به وی اصابت نکرد.[14]

مادر، خواهر و پسر بابی ساندز در مراسم خاکسپاری وی
آفریقا
اخبار مرگ بابی ساندز بر نحوه فعالیت زندانیان سیاسی و کنگره ملی آفریقا در آفریقای جنوبی نیز تأثیر گذاردو الهامبخش نوع جدیدی از مقاومت گردید. گفته میشود که نلسون ماندلا تحت تإثیر اقدام بابی ساندز یک اعتصاب غذای موفق در جزیره روبن (Robben Island) آغاز نمود.

گفته میشود که اعتصاب غذای موفق نلسون ماندلا در زمان حبس در زندان رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی متأثر از اقدامات ساندز بود
ایران
دولت وقت ایران با ارسال پیامی درگذشت بابی ساندز را به خانواده وی تسلیت گفت. دولت خیابان وینستون چرچیل، محل استقرار سفارت انگلیس، را به خیابان بابی ساندز تغییر داد. بدین ترتیب انگلیسیها مجبور بودند در زمان درج آدرس محل سفارت در نامههای خود به نام بابی ساندز نیز اشاره نمایند. این امر باعث گردید که سفارت انگلیس بعدها درب ورودی را به خیابان فردوسی تغییر دهد.[15] در منطقه الهیه نیز خیابانی به نام بابی ساندز نامگذاری گردید.

خیابان بابی ساندز (چرچیل سابق)، محل استقرار سفارت انگلیس در تهران
در مورد ساندز کتابها و اشعار زیادی نوشته شده و فیلمهایی نیز در ستایش از حماسه وی ساخته شده است. وی یک شاعر، انقلابی و آزادیخواه بود که در کنار نه تن دیگر از یارانش نشان داد استعمار پیر هنوز سعی دارد سلطه خود بر باقیمانده امپراطوریاش را به هر قیمت ممکن حفظ نماید. وی در جمله معروفی و با پیشبینی پیروزی جنبش استقلال ارلند در آینده چنین گفت: "انتقام ما خنده کودکانمان خواهد بود!" با گذر زمان وی در صفحات تاریخ محو نشد بلکه هماینک روح مبارز وی در تلاشها و جنبش جوانان ایرلندی برای کسب استقلال از بند استعمارگران انگلیسی تلألو یافته است.
سرودی حماسی به یاد بابی ساندز و یاران آزادیخواهش که جانشان را در راه استقال میهنشان ایثار کردند
برای دانلود اینجا کلیک کنید
[1]http://cain.ulst.ac.uk/events/hstrike/beresford.htm
[2]http://en.wikipedia.org/wiki/Bobby_Sands#In_popular_culture
[3]O'Hearn, Nothing but an unfinished song: Bobby Sands, ch. 1
[4] http://en.wikipedia.org/wiki/Provisional_Irish_Republican_Army
[5] http://cain.ulst.ac.uk/events/hstrike/sands/sands81.htm#intro
[6] http://www.tkb.org/KeyLeader.jsp?memID=82
[7] Taylo, Provos, The IRA and Sinn Féin, p. 251–252
[8] David Beresford (1987). Ten Men Dead: The Story of the 1981 Irish Hunger Strike. London: Harper Collins Publishers. ISBN 0-586-06533-4.
[9] http://news.bbc.co.uk/onthisday/hi/dates/stories/april/10/newsid_2453000/2453183.stm
[10] Julian Haviland, "Bill to stop criminal candidates", The Times, 13 June 1981, p. 2.
[11] Taylor, Provos The IRA & Sinn Féin, p. 229–234
[12] http://cain.ulst.ac.uk/proni/1981/proni_NIO-12-194A_1981-05-05.pdf
[13] http://www.margaretthatcher.org/speeches/displaydocument.asp?docid=104641
[14] http://cain.ulst.ac.uk/events/hstrike/beresford.htm














برای مشاهده فیلم سمینار آغاز بکار انجمن زنان (کلیک کنید) قسمت اول فیلم گزارش سمینار آغاز بکار انجمن زنان
رجوی گردنبندی طلا که عکس خودش بر روی آن حک شده را به خانم ها هدیه می کرده است!
افشای اسامی بیش از 95 نفر از زنان قربانی فرقه مجاهدین که به دستور مسعود رجوی رحم خود را خارج کرده اند
این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق، از اجبار به برقراری رابطه جنسی و عاشقانه با مسعود رجوی سخن گفته و اضافه کرده است: «ما را تشویق میکردند که رابطهای یگانه بزنیم با مسعود رجوی و از کلمات عاشقانه و صحبتهای عاطفی با مسعود رجوی صحبت بکنیم خوب ما همیشه برايمان سخت بود چون بیشتر از هرچیز ما این را یک روابط ایدئولوژیک میدانستیم بخاطر فرهنگ سنتی و فرهنگی که بین زنان ایران رواج داشت و بحث شیعه و مسلمان بودن روابطی بود که اقتباس گرفته شده بود از امام حسین یا پیامبر روابط زنان با پیامبر بیشتر ما در این رِنج میدیدیم و فکر میکنیم که ما چیزی را نمیفهمیم که باید بفهمیم و از این زنان شورای رهبری که قبلا این مسیر را گذرانده و بیشتر شناخت دارند و آگاهتر از ما هستند بعنوان خواهران بزرگتر ما باید یاد بگیریم و مرحله به مرحله اینطوری مغز شوئی ما گسترش و عمق پیدا میکرد. مثلا غیر از آن هدایائی که گفتم گردنبندهای طلا میدادند گردنبندها ابتدا گردنبند مریمی بود که به خودم هم هدیه دادند ما در جلساتي كه فقط زنان بودند بامسعود رجوی خوب بعضا ما مشاهده میکردیم و خود من تعجب میکردم بالاخره بحثی که بود بعنوان زنان مسلمان داشتیم این بود که بحث محرم ونامحرم و اینجورچیزها هم در سازمان خیلی مطرح کرده بودند ما در این تحویل گرفتن هدیه میدیدیم که حتی دست مسعود رجوی لمس میشد یا خود مسعود رجوی از روابطی که داشت از شوخی هائی که استفاده میکرد و بحثی که او هم مستمر مطرح میکرد: ناموس همچون خودش ما نمیفهمیدیم که ناموس همچون خودش یعنی و همینطور تکرار میکردیم خوب البته اگر کمی دقت میکردیم خوب در خیلی از بحثها گفته شده بود که بحث طلاق شامل مسعود و مریم نمیشود پس این بحث ناموس که مطرح میکنند ناموس همچون خودش پس ما هم باید همچون مریم این مراحل را طی کنیم. این را هیچوقت نمیفهمیدیم و بیشتر به اصطلاح روی ابرها وبحثهای ایدئولوژیک سیر میکردیم. مثلا غیر از آنکه گفتم گردنبند مریمی که عکس حضرت مریم بود روی آن طلائی که داده بودند غیر از آن در مرحله بعد به زنان شورای رهبری لایه دوم که من جزو آنها بودم و می گفتند شورای رهبری آزمایشی گردنبندی به ما هدیه داده شد در این جشنها که الان شما مشاهده می کنید عکس مسعود رجوی روی آن حک شده است.» خانم میرباقری در بخش دیگری از سخنان خود به ترفندهای مسئولان پادگان اشرف برای اجبار دختران و زنان به انجام عمل جراحی اشاره کرده و با اشاره به توجیهات سرکرده تروریستهای منافقین برای ارضای شهوانی خود، گفته است: «این لیست که مشاهده میکنید همانطور که گفتم شامل ۹۵ نفر از قربانیان زن این فرقه را شامل میشود که با حیلههای مختلف حیلههای مختلف مثلا چی بود اینکه شما کم خون هستید، برای عمل سنگ کلیه، برای درمان سردر باید این عمل را انجام بدهید مثلا افسانه طاهریان دوست من بود یعنی با هم هم یگان بودیم او فرمانده یک یگان بود من فرمانده یک یگان و همانطور که میشناسید همسر سابق محمد آقا هستند افسانه من دیدم بستری بود بیمارستان خوب کمردرد داشت اینها مراحل مختلفی را داشتند برای انتقام گرفتن یا برای بیبازگشت کردن اینها و برای اینکه برای اینها آیندهای متصور نباشد یا اینهمه انرژی گذاشتن برای اینها و اینکه با دادن مقام و منصب به آنها او را از شوهرسابقش جدا بکنند و به مسعود رجوی نزدیک بکنند. ایشان لایه اول بودند و من متوجه شدم خواهر دیگرم هم که شورای رهبری لایه اول است به من گفت که افسانه را عمل زنان کردند. تو را هم اگر اینکار را بکنی کمرت بهتر میشود این در واقع پیغامشان را به من میرساند یکی از فرماندهان رده بالا عجیب دنبال من افتاده بود که این عمل را انجام بده. چون همه اینها قبل از این آگاه شده بودند که نفراتی که جدا میخواهند بشوند از سازمان و مسئله دارند به این شکل اینها را هم به رهبری نزدیکتر میکنند اسم این مرحله را گذاشته بودند رفتن بالای قله! اینها زنانی هستند که به قله رهائی رسیدهاند، اگر این قله رهائی است پس چرا مسعود رجوی خودش در هنگام اجرای روابط جنسی خودش با شورای رهبری لایه اول میگوید این روابط جنسی از نماز شب هم واجبتر است. از آن طرف به آقایان و خانمهای داخل تشکیلات میگوید فکر رابطه جنسی هم حرام و خیانت است ولی خودش در اتاق خوابش برای وادار کردن زنان میگوید که مثل نماز شب است و به زنانی که عمل جراحی میکردهاند تشویق کرده و میگوید که از جنسیت رها شدید و بالای قله رفتید.» این اظهارات تکاندهنده درباره رفتار جنسی فوق کثیف سران سازمان مجاهدین خلق و بردهداری رسمی آنان در پادگان اشرف زمانی دردناکتر به نظر میرسد که کشورهای اروپایی و غربی که همیشه جمهوری اسلامی ایران را به نقض حقوق بشر و حقوق زنان متهم میکنند، در برابر این جنایات هولناک علیه زنان و دختران در اشرف کاملا سکوت میکنند و حتی به عنوان پاداش این جنایات جنگی، نام این گروهک تروریستی را از لیست سیاه گروههای تروریستی خارج میکنند.
افشای لیست اسامی زنانی که درسازمان مجاهدین خلق وتشکیلات در عراق و یا سایر مقرهای این تشکیلات عمل جراحی زنان بر روی آنها انجام شده است
1 مهوش سپهری(نسرین سومین مسئول اول زن سازمان 2 فهیمه اروانی دومین مسئول اول زن سازمان 3 کبری طهماسبی هاجر معاون شاخه داخله سازمان وازمعاونین مسول اول 4 ملیحه تدینی شورای رهبری لایه اول ازعناصرقدیمی سازمان 5 سوسن بزرگانفرد شورای رهبری لایه اول ازعناصرقدیمی سازمان 6 صدیقه خدایی صفت شورای رهبری لایه اول ازعناصرقدیمی سازمان 7 حبیبه طاولی شورای رهبری لایه اول ازعناصرقدیمی سازمان 8 حوری سیدی ازمعاونین مسول اول 9 حوری چرندابی شورای رهبری لایه اول 10 شهربانوی فسنقری شورای رهبری لایه دوم است 11 شراره فریبرز شورای رهبری لایه دوم است 12 فرزانه پوراقبال لایه قبل ازشورای رهبری لایه دوم ازگویندگان سیمای مقاومت تلویزیون سازمان 13 پروین پوراقبال لایه قبل ازشورای رهبری لایه دوم ازگویندگان سیمای مقاومت تلویزیون سازمان 14 طاهره زارنجی شورای رهبری لایه دوم است 15 انسیه گلشاهی شورای رهبری لایه اول است 16 مهوش کرمی لایه قبل ازشورای رهبری لایه دوم است 17 مهوش علیمددی شورای رهبری لایه دوم است 18 ماندانا روستا شورای رهبری لایه اول وازخوانندگان سازمان است 19 مریم نظام الملک جداشده ازسازمان شورای رهبری لایه اول سابق است 20 فرح امامی جداشده ازسازمان شورای رهبری لایه اول سابق است 21 فروزان تقی زاده جداشده ازسازمان شورای رهبری لایه اول سابق است 22 مریم طباطبایی شورای رهبری لایه دوم است 23 انسیه قلی زاده شورای رهبری لایه دوم است 24 فاطمه همدانی شورای رهبری لایه اول و ازفرماندهان سازمان است 25 افسانه طاهریان شورای رهبری لایه اول مسول یکان اماد وترابری سازمان است 26 سوسن میرزایی اشپزخانه شاخه داخله اشپزی می کند 27 سوده تقوایی شورای رهبری لایه دوم که پدرش آقای مهدی تقوایی ازمسولین بالای سازمان بود که به همرا ه داما دو2دختر وهمسرش سالهای گذشته ازسازمان جداشده اند 28 میتراوطنی شورای رهبری لایه اول است 29 مهری حاجی نژاد فرمانده اطلاعات سازمان وازشورای رهبری لایه اول 30 محبوبه اذرجمشیدی پاریس است فرمانده حافظ مریم رجوی 31 بدری اسم مستعاراست که خارج ورده بالاست 32 زهره اخیانی عمل زنان کرده است ولی نوع آنرا نمی دانم 33 شهره امامی لایه قبل از لایه دوم شورای رهبری 34 ناهید طهماسبی شورای رهبری است 35 مرضیه موبران لایه قبل از لایه دوم شورای رهبری 36 مرضیه 37 مژگان مهدوی سیتی زن امریکا ازفرماندهان سازمان 38 شیوا صادق شورای رهبری لایه اول است 39 نیره سلطانی شورای رهبری لایه اول ازفرماندهان سازمان است 40 نیر سلطانی لایه قبل از لایه دوم شورای رهبری 41 پروین امدادگر درستاد داخله 42 فرزانه معدومی شورای رهبری لایه دوم سازمان وازپرستاران 43 شمسی زرگران درستاد تبلیغات است شورای رهبری لایه اول است 44 نصرت زهرا توکلی رئیس بیمارستان داخلی سازمان 45 مرضیه شورای رهبری 46 شهرزاد شریعت پرسنلی کل وستاد جنگ سیاسی ازشورای رهبری لایه اول 47 شهرزاد رحیمی سیتی زن آمریکا ازفرماندهان سازمان 48 منیره نظری لایه دوم شورای رهبری 49 گوهرصالحی لایه اول شورای رهبری ازفرماندهان سازمان 50 منیر فتح پور لایه دوم شورای رهبری 51 مهین حری لایه اول شورای رهبری مفسروگوینده سیمای مقاومت 52 کلثوم صراحتی لایه دوم شورای رهبری 53 بدری رحیمی شورای رهبری لایه دوم حفاظت رجوی 54 ژیلا طلوع شورای رهبری لایه دوم حفاظت رجوی 55 سیما وطنخواه شورای رهبری لایه دوم فرمانده حفاظت رجوی 56 منیژه ازمحافظین رجوی وشورای رهبری لایه اول است 57 رویا دررودی ازمحافظین رجوی وشورای رهبری لایه اول است 58 راضیه طبری شورای رهبری لایه دوم دفترشخصی فهیمه اروانی 59 زیبا خرسند ازروسای ستاد تبلیغات سازمان وازاولین گوینده گان سیمای مقاومت عمل خارج کردن یک تخمدان 60 پوران نایبی شورای رهبری لایه اول ومترجم فرانسه وانگلیسی بیمارستان سازمان 61 مریم ازفرماندهان سازمان 62 پوران پوراصغری شورای رهبری لایه اول سازمان 63 مهرانه مستانه ازفرماندهان سازمان 64 فرشته مجاهد نیا لایه قبل ازشورای رهبری لایه دوم سازمان 65 مهری مترجم انگلیسی وپرستاروشورای رهبری لایه اول سازمان 66 شهلا طوسی شورای رهبری اول درشاخه داخله سازمان 67 اعظم شورای رهبری لایه اول مترجم آلمانی وریس بخش کودکان سازمان در آلمان که به قرارگاه اشرف فرستاده شده بود 68 زهرا ابوحمزه لایه اول شورای رهبری قبلا مسول رادیو وتبلیغات سازمان بود 69 مینا دانشور شورای رهبری لایه اول سازمان 70 مریم گل مریمی لایه قبل ازلایه دوم شورای رهبری سازمان وازپرستاران سازمان 71 میمنت فضل مشهدی شورای رهبری لایه اول سازمان 72 مریم محمد شورای رهبری لایه اول سازمان ومترجم انگلیسی سابق بیمارستان سازمان 73 فرح مبصری لایه اول شورای رهبری 74 عصمت دهدشتی لایه قبل ازلایه دوم شورای رهبری سازمان 75 ثریا یزدان لا یه اول شورای رهبری وازمسولین آموزش سازمان 76 صفورا مقدسی لا یه اول شورای رهبری وازمسولین مالی سازمان 77 مهین نظری لایه اول شورای رهبری ازمسولین در شاخه داخله کشور سازمان 78 نسرین نظری لایه اول شورای رهبری ازمسولین در شاخه داخله کشور سازمان 79 لیلا کاظم خانلو لایه دوم شورای رهبری 80 طیبه میرمحمدی لایه دوم شورای رهبری 81 صغری خانمحمدی لایه قبل ازشورای رهبری لایه دوم سازمان 82 سهیلا رضایی گوینده سیمای مقاومت تلویزیون سازمان 83 فخری اصفهانیان لایه دوم شورای رهبری 84 طلعت عزیزی لایه اول شورای رهبری ازمسولین پذیرش سازمان 85 فرانک شاکرمی لایه اول شورای رهبری ازفرماندهان سازمان 86 ثمر حلوایی مترجم وگوینده فرانسه در تبلیغات سازمان 87 زری حلمی شورای رهبری لایه اول سازمان ومترجم انگلیسی سازمان 88 نوشین نامور ازفرماندهان سازمان 89 فرشته ازفرماندهان سازمان 90 فرزانه کمانی ازفرماندهان سازمان 91 آذرمنافی لایه قبل ازشورای رهبری لایه دوم سازمان
جنایات جنگی انجام شده توسط ایالات متحده امریکا
کشتار سرخ پوستان
جنایت جنگی درجنگ جهانی دوم
جنایات جنگی در ژاپن
جنایات جنگی در ویتنام
جنایات جنگی در کره
جنایات جنگی در عراق
جنایات جنگی در گواتمالا
تروریسم دولتی آمریکا در سودان
گروه گزارش های ویژه مشرق؛ هواپیماهای بدون سرنشین که در ایران با عنوان پهپاد شناخته میشوند یکی از تسلیحات اصلی آمریکا در به اصطلاح "جنگ علیه تروریسم" بوده است. ایده استفاده از این هواپیماها در عملیاتهای ترور دشمنان در دولت بیل کلینتون کلید خورد. سپس جرج بوش ان را بسط داده و دوران اوباما به اوج خود رسید. طی سالیان گذشته مقامات و مردم کشورهای قربانی پهپادها بارها نسبت به وارد آمدن تلفات غیرنظامی از جانب این نوع تسلیحات (بالاخص در پاکستان) اعتراض نمودهاند. اما ظاهرا دولت اوباما نه تنها قصد کنار گذاردن پهپادهای تهاجمی را ندارد بلکه از آنجایی که در این نوع تسلیحات جان سربازان آمریکایی کاملا در امان است قصد دارند استفاده از آن را روز به روز افزایش دهند. در گزارش حاضر سعی شده تا نگاهی به حملات بدون سرنشین آمریکا طی یک دهه گذشته انداخته شود.

هواپیماهای بدون سرنشین (Drones) سلاح کشنده ارتش آمریکا در به اصطلاح "جنگ علیه تروریسم"
این هواپیماها مأموریت دارند افرادی که نامشان در "لیست مرگ" اوباما خط خورده است را به هر نحوی که باشد ترور نمایند
دولت کلینتون پروژه هواپیماهای بدون سرنشین تهاجمی را کلید میزند
نخستین بار در سال 1998 دولت "بیل کلینتون" رئیسجمهور وقت آمریکا عملیات پیدا کردن مخفیگاه بنلادن با استفاده از موشکهای کروز، که خسارات جانبی بالغ بر 300 نفر زخمی بر جای گذاشته بود و تنها نزدیک به 50 درصد از انتظارات عملیاتهای اطلاعاتی را محقق کرده بود را متوقف کرد. بین سالهای 2000 تا 2001، نیروی هوایی آمریکا تلاش کرد بتواند قابلیت موشکهای ضد تانک را بر روی هواپیماهای بدون سرنشین که با اهداف جاسوسی مورد استفاده قرار میگرفتند اعمال کند. شورای امنیت ملی سازمان ملل متحد نیز در نشست خود یک هفته پیش از حوادث 11 سپتامبر سال 2001، با استقرار هواپیماهای بدون سرنشین در عملیاتهای جاسوسی موافقت کرد. نخستین بار در نوامبر سال 2001 میلادی، "محمد عاطف" (معروف به عاطف المصری) از فرماندهان ارشد القاعده افغانستان بوسیله هواپیماهای بدون سرنشین نظامی آمریکا کشته شد.[1]

عاطف المصری، یکی از فرماندهان القاعده و جزو اولین نفراتی که توسط پهپادها کشته شد
تداوم و تشدید حملات مرگبار پهپادها در دوران بوش و اوباما
پس از موفقیت اولیه پهپادها، دولت آمریکا تصمیم گرفت که استفاده از این نوع تسلیحات را افزایش دهد. بدین ترتیب پهپادها جزو یکی از ضروریترین ادوات ماشین جنگی آمریکا در خاورمیانه شدند. در طول یک دهه گذشته بیش از سیصد حمله توسط پهپادها در پاکستان، یمن، لیبی، افغانستان و عراق روی داده است. در حدود 95 درصد از این حملات در کشور پاکستان انجام گرفته و مابقی اکثرا در یمن و لیبی رخ دادهاند.
پاکستان: هدف اصلی پهپادهای آمریکا
اگرچه آمار و ارقام رسمی تعداد کشته شدگان غیرنظامی پاکستان را در حدود 479 الی 811 نفر اعلام داشتهاند اما رحمان مالک، وزیر کشور پاکستان، اخیرا اعلام داشته است که اکثریت افرادی که در این حملات جان خود را از دست دادهاند غیرنظامیهای بیگناه هستند. به گفته مالک، تنها در حدود 20 درصد از کشته شدگان افراد شبهنظامی هستند. مالک طی سخنانی در بیرون پارلمان پاکستان اعلام داشت که در حدود 336 حمله در پاکستان انجام گرفته که طی آن 2300 نفر کشته شدهاند.[1]

تظاهرات مردمی در پاکستان در اعتراض به حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا
بر اساس گزارشی که اخیرا توسط محققین دانشگاه استنفورد انجام گرفته است، حملات پهپادهای آمریکایی غیرنظامیان را بیش از تروریستها مورد هدف قرار داده، ملتی را دچار وحشت کرده و قوانین بین المللی را نقض کرده است. در این گزارش با عنوان "زندگی زیر پهپادها"، محققین دانشکده حقوق دانشگاه استنفورد چنین نتیجهگیری کردهاند که حملات پهپادها مردان، زنان و کودکان را دچار وحشت کرده و جمعیت غیرنظامی را دچار نگرانی شدید و آسیبهای روانی نموده است. بر اساس این گزارش، تعداد تروریستهای سرشناس که در این حملات کشته شدهاند به نسبت مجموع تلفات بسیار پایین بوده و در حدود 2 درصد کل کشتهها است.[2] (برای دریافت فایل گزارش اینجا کلیک کنید.)

آمار رسمی تلفات حملات پهپادهای آمریکایی
(این آمار از رسانهها و گزارشهای رسمی اخذ شده و بنا بر تحقیقات مستقل دانشگاهی به مانند گزارش "زندگی زیر پهپادها" تعداد تلفات غیرنظامی بسیار بیشتر از این آمار رسمی است)
تحقیقات مقامات سازمان ملل
"شورای حقوق بشر سازمان ملل" (UNHRC) در 3 ژوئن 2009 با انتشار گزارشی به شدت از تاکتیکهای جنگی آمریکا انتقاد نمود. در این گزارش اعلام شده بود که دولت آمریکا از ارائه آمار تلفات غیرنظامیهای کشته شده در عملیاتهای این کشور، شامل حملات پهپادها، و نیز ارائه ابزار لازم به شهروندان کشورهای هدف برای کسب اطلاعات در مورد تلفات و هر گونه تحقیقات قضایی در مورد آنها اجتناب میورزد.[3] به علت ماهیت کاملا محرمانه عملیاتهای پهپادها هر نوع اطلاعات ارتش آمریکا در این حوزه خارج از دسترس عموم است.[4]

سازمان ملل: آمریکا از اعلام آمار واقعی تلفات غیرنظامی حملات پهپادها اجتناب میورزد
در 27 اکتبر 2009، فیلیپ آلستون (Philip Alston)، بازرس شورای حقوق بشر سازمان ملل، از آمریکا خواست که ثابت نماید مردم غیرنظامی را به صورت فلهای و بر خلاف نص صریح قوانین بینالمللی مورد حمله قرار نمیدهد. آمریکا از عدم پاسخگویی آمریکا در قبال نگرانیهای سازمان ملل به شدت انتقاد نمود.[5]

فیلیپ آلستون، بازرس حقوق بشر سازمان ملل: آمریکا در قبال نگرانیهای سازمان ملل در مورد حملات پهپادها پاسخگو نیست
ناوی پیلای (Navi Pillay)، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، در 7 ژوئن 2012 و پس از دیداری 4 روزه از پاکستان درخواست انجام تحقیقات در مورد حملات پهپادهای آمریکایی شد. وی بارها اعلام داشت که این عملیاتها اهداف را به صورت دستهجمعی مورد حمله قرار میدهند و اینکه نقض صریح اصول حقوق بشر به شمار میروند. کریستوف هاینز (Christof Heyns)، بازرس ارشد سازمان ملل در حوزه اعدامهای غیرقانونی از دولت اوباما خواست که به جای تلاش برای دستگیری رهبران القاعده یا طالبان، استفاده از ترورهای هدفمند را توجیه نماید.[6]
راهپیمایی صلح در وزیرستان
عمران خان، رئیس حزب تحریک انصاف پاکستان، اعلام نمود که در 6 و 7 اکتبر سال 2012 یک راهپیمایی صلح در وزیرستان جنوبی برگزار خواهد شد تا مردم جهان در مورد کشتار افراد غیرنظامی بیگناه توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا مطلع گردند. وی پیشنهاد داد که 100/000 نفر در این راهپیمایی که از اسلامآباد تا وزیرستان جنوبی امتداد خواهد داشت شرکت نمایند. بسیاری از سازمانهای حقوق بشری و غیردولتی جهان حمایت خود را از این راهپیمایی اعلام کردهاند. این در حالی است که آنه رایت (Anne Wright) سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکا به همراه سی آمریکایی دیگر و نیز برخی فعالین حقوق بشری بریتانیا نیز در این راهپیمایی حضور داشتند. طالبان پاکستان نیز در پاسخ به ادعای مقامات پاکستانی مبنی بر احتمال انجام حملات انتحاری علیه راهپیمایی کنندگان اعلام نمود که هیچگاه تهدیدی برای این راهپیمایی نخواهد بود و حتی برای تأمین امنیت این راهپیمایی اعلام آمادگی نمود.[7]

عمران خان در جمع هوادارانش طی راهپیمایی صلح در وزیرستان جنوبی
البته ارتش پاکستان از ورود راهپیمایی کنندگان به وزیرستان جنوبی جلوگیری نمود. سپس راهپیمایی کنندگان در یکی از شهرهای نزدیک به وزیرستان جنوبی تجمع کرده و به سخنرانی عمران خان گوش دادند.[8]

تصاویری از معترضین پاکستانی در جریان راهپیمایی صلح
لیست کشتار اوباما، هر کس در محل وقوع حمله پهپادها باشد تروریست است!
مقاله اخیری که در روزنامه نیویورکتایمز منتشر گردید اطلاعات زیادی را در مورد برنامه حملات هواپیماهای بدون سرنشین کاخ سفید ارائه نموده است. اگرچه حملات پهپادها جزو شاخصههای اصلی دولت اوباما محسوب میگردند اما هرگاه سخن از این برنامهها به میان میآید مقامات آمریکایی و نیز خود اوباما سکوت پیشه می کنند. بالاخص آمار تلفات غیرنظامیان بی گناه که طی حملات مرگبار پهپادهای آمریکایی کشته شدهاند یا مسکوت گذارده شده و یا بدتر از آن، مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. به گزارش روزنامه نیویورک تایمز، دولت اوباما در مورد اینکه چه کسی باید کشته شود و چه کسی باید زنده بماند دارای عقاید و ایدههای رسواکنندهای است.
کاخ سفید خود را متقاعد نموده است که حملات پهپادها تلفات غیرنظامی زیادی به همراه نداشتهاند زیرا به اعتقاد رئیسجمهور، تمام مردانی که نزدیک اهداف هواپیماهای بدون سرنشین قرار دارند دشمنان آمریکا بوده و می توان آنها را بدون اینکه جزو تلفات غیرنظامی محسوب گردند اعدام نمود.

در پروژه "لیست مرگ" اوباما هر کسی که در نزدیکی هدف پهپادها قرار داشته باشد تروریست محسوب میگردد
"به گزارش نیویورکتایمز، "به گفته چندین نفر از مقامات رسمی، [در این برنامه] هر فرد در بازه سنی نظامی و داخل محدوده هدف به عنوان یک جنگجو قلمداد میگردد مگر اینکه بر اساس اطلاعات دقیق این افراد بیگناه تشخیص داده شوند.... مقامات مبارزه با تروریسم بیان میدارند که این رویکرد از یک منطق ساده پیروی می کند: مردمی که در مکان مشهور به فعالیتهای تروریستی زندگی میکنند، و یا در کنار یکی از مقامات رده بالای القاعده هستند، احتمالا کاری نادرست انجام میدهند."
این مقاله در 29 می 2012 به قلم جو بکر (Jo Becker) و اسکات شین (Scott Shane) که در مورد عملیاتهای پهپادها با چندین منبع نزدیک به اوباما گفتگو کرده بودند منتشر شد.

اسکات شین و جو بکر طی مقالهای در روزنامهنیویورکتایمز به افشاگری در مورد سیاستهای تروریستی دولت اوباما پرداختند
چندین ساعت پس از اینکه این مقاله در مطبوعات منتشر گردید، شین با حضور در برنامه ساعت خبری شبکه پیبیسی گفت: "سازمان سیا اغلب اجساد مذکر را که در سن نظامی قرار دارند به عنوان شبهنظامی قلمداد می کند مگر اینکه مدارکی عینی در مورد بیگناه بودن آنها در دست داشته باشند. برخی از نیروهای وزارت دفاع و سازمانهای دیگر در مورد این روش انتقاداتی مطرح کردهاند."
در ادامه مقاله روزنامه نیویورکتایمز چنین نوشته شده است که اوباما دخالت کاملا مستقیم و نزدیکی در حوزه عملیاتهای ضدتروریستی و نیز حملات هواپیماهای بدون سرنشین دارد به گونهای که این او است که میگوید چه کسی باید و چه کسی نباید کشته شود. به گفته شین،"به جای اینکه وی دخالت خود را انکار نموده و تا میتواند از این برنامه مرگآسا خود را دور نماید، در حقیقت میخواهد که به عنوان بخشی از آن مطرح شود." این امر نشان میدهد که چرا فرماندهی کل قوای نیروهای مسلح آمریکا هیچگاه این حملات را محکوم نکرده است.[9]

یک هواپیمای بدون سرنشین تهاجمی آمریکا در حال پرواز از پایگاه هوایی بگرام در افغانستان
اوباما اوایل سال جاری اعلام داشته بود که حملات پهپادها "تعداد زیادی تلفات غیرنظامی بر جای نگذاردهاند." اما "اداراه تحقیقات ژورنالیستی" انگلستان با انتشار گزارشی اعلام داشت: "تعداد افراد غیرنظامی کشته شده طی حملات پهپادهای آمریکایی احتمالا 40 درصد بیشتر از آماری است که توسط مقامات امریکایی ارائه میگردد: بین سالهای 2004 و 2011، آنها اعلام نمودند که در حدود 385 نفر کشته شدهاند اما این رقم میتواند در حدود 775 نفر باشد."[10]
پهپادها ابتدا می کشند سپس میپرسند!
بر اساس گزارشی که اخیرا در روزنامه والاستریت ژورنال منتشر شده است بخش اعظمی از حملات پهپادها بدون شناسایی رسمی اهداف صورت میگیرند. به جای این امر، گروهی از افرادی که مظنون به رابطه با گروههای تروریستی هستند، به امید نابودی دشمن، مورد هدف قرار می گیرند.
این نوع عملیات ها در زمان دولت بوش آغاز شده و در دوران اوباما نیز علیرغم مخالفت شدید مقامات پاکستانی ادامه داشته است. پس از حمله تأیید نشده به مقر اسامه بن لادن نیز خشم مقامات پاکستانی نسبت به عملیاتهای آمریکا در داخل خاک این کشور افزایش یافته است.

پهپادهای آمریکایی گاها اهدافی را مورد هدف قرار میدهند که مورد شناسایی واقع نشدهاند
در حملات اخیر نیز بدون اینکه عملیاتهای شناسایی کافی انجام گیرد و یا اینکه مجوزهای لازم اخذ گردد، پهپادهای آمریکایی به پرواز در آمده و دست به کشتار جمعی در مناطق هدف میزنند تا شاید در میان آنها تروریستهایی نیز وجود داشته باشد.
بخش عمدهای از مردم آمریکا از حملات هواپیماهای بدون سرنشین حمایت میکنند
یک نظرسنجی جدید نشان داده است که اکثریت مردم آمریکا از حملات پهپادهای ارتش این کشور حمایت میکنند. این در حالی است که به ازای هر یک نفر تروریست در حدود 49 نفر از افراد بیگناه غیرنظامی توسط این سلاح مرگبار کشته شدهاند.
بر اساس تحقیقات مؤسسه تحقیقاتی پیو (Pew Research) در 17 کشور از 20 کشور مورد مطالعه، بیش از نیمی از شرکت کنندگان در نظرسنجی موضعی منفی نسبت بدین حملات داشتند اما در آمریکا 62 درصد از مردم از این حملات حمایت کردند.

آمار موافقان و مخالفین حملات هواپیماهای بدون سرنشین در 17 کشور جهان
90 درصد از شرکت کنندگان یونانی جزو مخالفین این حمله بودند. در رتبه بعدی مردم مصر با 89 درصد قرار داشتند. حملات پهپادها همچنین در اردن (85 درصد)، ترکیه (81 درصد)، اسپانیا (76 درصد)، برزیل (76 درصد) و ژاپن (75 درصد) محکوم گردیدند. [11]
کاخ سفید بارها اعلام نموده است که در حملات هواپیماهای بدون سرنشین افراد غیرنظامی کمی کشته شدهاند، این در حالی است که تحقیقات مؤسسات و مراکز مختلف خلاف این امر را نشان میدهند.
منابع و مآخذ: